شهرسازان ایران

این وبلاک فقط جهت کمک به دوستان وحل مشکلات دانشجویان عزیز راه انداری شده است باشد که مورد لطف وعنایت پروردگار قرار گیریم

شهرسازان ایران

این وبلاک فقط جهت کمک به دوستان وحل مشکلات دانشجویان عزیز راه انداری شده است باشد که مورد لطف وعنایت پروردگار قرار گیریم

جامعه شناسی و معماری

چکیده:

معماری و جامعه ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با یکدیگر دارند، تغییر انسان و جامعه به معنای تغییر ارزش ها و هنجارهای اجتماعی است که رفتار و گرایش جامعه و شهر را تغییر می دهد این تغییر باعث تحول دائمی شهر می شود، تا جایی که می بینیم یک شهر در طول تاریخ خود دچار چنان دگرگونی ارزشی ای می شود که ارزش های دیروز تبدیل به صد ارزش های امروز می کند. اما مشکل از زمانی شروع می شود که تلاش می شود از طریق کپی کردن یک کالبد یا یک سیستم مدیریت موفق در جامعه ای خاص و تحقق آن در جامعه دیگر ارزش های مورد قبول آن جامعه یا گروه های معینی از جامعه مانند طبقه مرفه یا متوسط را تحقق بخشید که نتیجتا با کل جامعه در تضاد قرار می گیرد.

معماران، طراحان محیط و طراحان شهری، محیط را با هدف تامین فرصت هایی برای روابط شخصی طراحی می کنند. اگر نظام های اجتماعی و اداری استفاده از این محیط ها را حمایت کنند، احتمال بیشتری وجود دارد که از قابلیت های پیش بینی شده محیط استفاده شود. در صورت نبود چنین حمایت، احتمال استفاده از خدمات موجود به میزان قابل توجهی تقلیل می یابد.

جامعه شناسی و معماری

فهرست مطالب :

1 -  معماری بدون مردم .......................................................................................................1

      1-1 نیات خوب و پیامدهای عوام فریبانه «معماری برای مردم»..............................................................1

2-  تعامل اجتماعی و محیط ساخته شده................................................................................8

      2-1ویژگیهای محیط ساخته شده و قابلیت تعامل اجتماعی...................................................................8

      2-2 فضای اجتماع پذیر و اجتماع گریز.............................................................................................10

      2-3 کنترل قلمرو و تعامل اجتماعی...................................................................................................11

      2-4 مجاورت کارکردی و الگوهای تعامل اجتماعی در مناطق مسکونی.............................................12

      2-5 همگونی کالبدی و الگوهای تعامل اجتماعی..............................................................................14

3- فضای شهری بستر تعامل اجتماعی..................................................................................16

      3-1 تعامل اجتماعی رویکردی به پایداری.........................................................................................16

      3-2 محله.........................................................................................................................................17

      3-3 پایداری.....................................................................................................................................19

      3-4 فضای شهری.............................................................................................................................20

      3-5 مفهوم شهروندی و تعامل اجتماعی.............................................................................................21

      3-6 آموزش....................................................................................................................................25

      3-7  تمهیدات کالبدی.....................................................................................................................25

 4- جامعه شناسی شهری و مسائل اجتماعی شهر..............................................27

 5- طراحی شهری و روان شناسی محیط...........................................................................30

        5-1 طراحی شهری و روان شناسی محیط........................................................................................30

6- فضاهای‌ ذهنی‌ و عینی...................................................................................................34‌

      6-1  فضاهای‌ شهری؛ ویژگیها و پتانسیلها........................................................................................34 

    6-2 شهرها، نماد «فضاهای‌ ساختاری» مادی....................................................36

    6-3 « فضاهای‌ ساختاریِ» مادی‌ و انتزاعی.......................................................39

 7- حومه نشینی ................................................................................................................41

 8- جامعه شناسی خودمانی معماری معاصر ایران................................................................44

     8-1 ساختمان های چهار سونگر....................................................................................................46

چکیده:

معماری و جامعه ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با یکدیگر دارند، تغییر انسان و جامعه به معنای تغییر ارزش ها و هنجارهای اجتماعی است که رفتار و گرایش جامعه و شهر را تغییر می دهد این تغییر باعث تحول دائمی شهر می شود، تا جایی که می بینیم یک شهر در طول تاریخ خود دچار چنان دگرگونی ارزشی ای می شود که ارزش های دیروز تبدیل به صد ارزش های امروز می کند. اما مشکل از زمانی شروع می شود که تلاش می شود از طریق کپی کردن یک کالبد یا یک سیستم مدیریت موفق در جامعه ای خاص و تحقق آن در جامعه دیگر ارزش های مورد قبول آن جامعه یا گروه های معینی از جامعه مانند طبقه مرفه یا متوسط را تحقق بخشید که نتیجتا با کل جامعه در تضاد قرار می گیرد.

معماران، طراحان محیط و طراحان شهری، محیط را با هدف تامین فرصت هایی برای روابط شخصی طراحی می کنند. اگر نظام های اجتماعی و اداری استفاده از این محیط ها را حمایت کنند، احتمال بیشتری وجود دارد که از قابلیت های پیش بینی شده محیط استفاده شود. در صورت نبود چنین حمایت، احتمال استفاده از خدمات موجود به میزان قابل توجهی تقلیل می یابد.

در این پروژه فضاهای شهری به عنوان محملی برای تعاملات اجتماعی شهروندان در جهت پایداری شهرها مطرح شده است؛ چرا که یکی از اشکالات عمده در نظام شهری مسئله شهروندی و بازگرداندن روحیه فعال شهروندان در قبال شهرشان است شکل شهر همواره شاخص بی رحم درجه تمدن بشر بوده و خواهد بود. مجموعه تصمیمات مردم ساکن آن شهر، شکل شهر را تعیین می کند پس شهر هنر مردم است (بیکن، 1376)، تجربه ای است مشترک و فضای شهری که فضاهای فرهنگی را نیز شامل می شود نه برای نگاه کردن بلکه برای بودن در آن خلق شده است که ما را به عمق خود می کشاند و در تجربه ای در گیرمان می سازد که همه افرادی که در آن حرکت می کنند در آن شریک اند. مردم با محیط زیستشان که پیوستگی بسیاری با تاریخ آن دارد در آمیخته اند. منبع این احساس هویت، معماری شهر و داستان پیچیده آن است.

سپس به طرح مسائل  حاشیه نشینی که یکی از مشکلات جامعه شهری است،پرداختیم و در نهایت تحلیلی از جامعه شناسی معماری معاصر ایران را ارائه نمودیم.

1 -  معماری بدون مردم 

1-1 نیات خوب و پیامدهای عوام فریبانه «معماری برای مردم»:

معماری بیان هنری است که همه مردم خواه و ناخواه در معرض آن قرار می گیرند مردم در فضای معماری زندگی و کار می کنند و عشق می ورزند. با این همه، به گفته والتر بنیامین، معماری معمولا به ناخودآگاه رانده شده و به شیوه ای آشفته درک می شود. هر بنایی از آسمان خراشها گرفته تا مقبره ها، ضرورتا به مردم مربوط می شود. زیرا طراحی عموما پدیده ای انسان ریخت و مبتنی بر اندازه های پیکر انسان و کنشهای پیکر انسان در فضا است. اما متمایز کردن مفهوم «مردم» به مثابه نوعی گفتمان در معماری اقدامی قرار است و هنگامی که مشخصا این کار صورت می گیرد، یا بیان خام نبات خوب از کار در می آید، یا نیرنگی عوام فریبانه.

به طور کلی می توان گفت که معماران از رنسانس به بعد کمتر به مردم به عنوان سوژه های خود پرداخته اند و توجه خود را بیشتر به ذائقه محفلی از نخبگان حمایتگر معطوف کرده اند مردم در بهترین حالت نوعی پدیده انتزاعی اند و استفاده آنها از بنا و رابطه ای که با آن برقرار می کنند به مرور زمان تغییر می یابد. به گفته آلدوروسی، به این دلیل موجه می توانیم به معماری بدون مردم فکر کنیم که معماری بیش از مردم دوام پیدا می کند.

به لحاظ نظری، دست کم از زمانیکه ویتروویوس رسانه فایده گرایی را نوشت. معماری به حد مدعی عنوان نوعی «هنر اجتماعی» بوده است. واژه «مردم» بر آمده از زبان آوریهای روشنگری و انقلاب فرانسه، در پایان قرن هجدهم به نوعی معیار قاطع و الزام آور تبدیل شد در همین دوران بود که ج.ن.ل.دوراند، حکم ویتروویوس را به شرح زیر از نو تعریف کرد: منفعت عمومی و خصوصی، خوشبختی و حمایت از افراد و جامعه این است هدف معماری، پروژه او برای دستیابی به نوعی روش عقلانی و جهانی طراحی که چکیده آن در رسانه ای با عنوان دقیق (1805) آمده است. بر پایه منطق اقتصادی و خیراندیشی اجتماعی استوار بود اما اینکه آیا مردم می توانستند با طرحهای بزرگ و نو کلاسیک او راحت تر ارتباط برقرار کنند یا با آنها بیشتر احساس راحتی کنند مدنظر نبود در انگلستان نسل بعدی، جنبشهای احیاگر، برای رهانیدن مردم از چنگال کار دشوار و زدوده از انسانیت انقلاب صنعتی، نوعی بازگشت به سبکهای قرون وسطا را پیش کشیدند. آگوستوس ولبی پوجین مسیر کسب فضیلت را در بازگشت سبک گوتیک می دانست و در دو نقاشی خود با عنوان تقابلها (1841) کوشید برتری اخلاقی نیکوکاری پیشاصنعتی را در معرض دید قرار دهد. بعدها در دهه 1880، ویلیام موریس، در دفاع از طرحهای نو قرون وسطایی از دیدگاهی سوسیالیستی از اصالت استادی و مهارت در حرفه دفاع کرد. و آن را تنها روش هنری حقیقتا مردم پسند و دموکراتیک نامید. خانه خود او که فضایی دل انگیز به رنگ سرخ بود. نمایشی از طراحی مبتنی بر راحتی انسان بود در قرن نوزدهم به موازات افزایش آگاهی نسبت به مبارزه طبقاتی در جوامع صنعتی، تقاضا برای خدماتی از قبیل مسکن بر ارزش کار استوار شد پرنس آلبرت در مراسم افتتاح الگوی خانه های کارگری در نمایشگاه جهانی سال 1851 این مطلب را به اجمال بیان کرد به گفته او دستاورد بزرگ دوران صنعتی شدن «تقسیم کار» بود و برای باز تولید آن، جامعه باید امکان احداث خانه های آبرومند را فراهم آورد.

الگوهای سوسیالیستی بدیل برای یک جامعه صنعتی آرمانی، مجتمعهای کاخ مانند با خدمات جمعی بود که از تفکر آرمان شهرت رابرت اوئن و چارلز فوریه نشئت می گرفت. این الگوها با الگوهای لیبرالی از قبیل آنچه پرنس آلبرت خانه های ویلایی شخصی مورد تاکید قرار داشت که به ناگزیر دو طبقه، اما همواره به صورت خانه ای مجزا قابل تشخیص بود. نتیجه ترکیبی این دیدگاه ها، خواه به پروژه هایی ناظر بر هویت جمعی منتهی می شد یا شبیه سازیهای پراکنده ای از بهزیستی خردگرایانه، همواره عنصری از مسکن اجتماعی را در خود داشت. معماری صرفا به رفع نیازهای مردم نمی پرداخت. بلکه کنشهای آنها را تکمیل می کرد. بازتاب این رویکرد را می توان در جمله پایانی کتاب لوکوربوزیه با عنوان به سوی نوعی معماری (1923) مشاهده کرد. معماری یا انقلاب؟ می توان از انقلاب پرهیز کرد. لوکوربوزیه می بایست تا سالهای 1946 1952 در انتظار بماند تا روایت خود را از مسکن جمعی در واحد مسکونی مارسی تولید کند، این پروژه بنایی واحد بود که 1600 نفر را در خود جای می داد. در دهه 1920، در بسترهای سوسیال دموکراتیک دیگری از قبیل هلند، آلمان و اتریش، جنبش مسکن اجتماعی ریشه گرفته بود. پس از جنگ جهانی دوم، الگوهای برنامه ریزی فضایی کارآمد و تولید انبوه آن در بازار جهانی اشاعه یافت. بسیاری از پروژه های تجاری که امروزه در بافتهای گوناگونی از قبیل شانگهای. تل آویو و کاراکاس به اجرا در می آیند ریشه در آرمان «حداقل زیست» دارند اصطلاحی که ارنست می در سال 1929 برای تولید 15 هزار واحد مسکن اجتماعی در فرانکفورت به کار برد. و برای یک زندگی موفق، وجود حداقلهایی را اجتناب ناپذیر می دانست جنبش مدرن نیز مانند دوراند بر این باور استوار بود که عقلانیت تولید به مردم بهتر خدمت می کند. منتقدان این رویکرد جنبش مدرن عقیده دارند که این قبیل استانداردسازی نیازها به جای آنکه به مردم توانایی ببخشد. به انسانیت زدایی از محیط خواهد انجامید به هر رو جنبش مدرن حامل نوعی رویکرد فرهنگی رادیکال به سمت جامعه ای مساوات طلب تر بود. اما به مسائل انسان شناختی ناشی از معماری به مثابه سکونت بهای لازم را نداد. در نگاه به گذشته از چشم انداز کنونی به نظر می رسد پروژه های مدرنیستی پیامدهای توسعه شهری پراکنده را پیش بینی نکردند و شهرهای معاصر با نارساییهای زیست محیطی، اقتصادی و اجتماعی بهای این خطاها را می پردازند.

در دهه 1950 معماران برخورد با «مردم» به مثابه آمار و ارقام را آغاز کردند در طرحهای سوسیال دموکراتیک. به موجب یک رمز دیوان سالارانه، سهمیه ای برحسب متر مربع فضای داخلی و خارجی به هر شخص اختصاص داده شد در حالی که به کیفیت واقعی زندگی توجه خاصی معطوف نشد. نتایج این برنامه جز در مواردی استثنائی بسته هایی نومید کننده و جعبه هایی بی سامان، بدون کوچه و خیابان و میدان بود، محیطهایی که بعدها قهر و خشونت و درماندگی به بار آوردند.

محله های فقیرنشین و میان مرتبه ای از قبیل بلوکهای لانه زنبوری بیجل مرمیر در جنوب غربی آمستردام، از خدمات زندگی محله ای تهی شدند. و شکست «دولت رفاه گستر» را به نمایش گذاشتند. از میان رفتن شمار کثیری از بلوکهای مسکن اجتماعی از دهه 1970 به بعد، جریان انتقادی ثابتی را متوجه معماران مدرن کرد.

موقعیت اجتماعی مصیبت بار پروژه هایی از قبیل پروژه ZEN اثر گره گوتی (در حومه پالرمو 1970-1980) و پروژه کورویاله اثر ماریو فیورنتینو (در حومه رم 1978-1982) معمولا بیشتر به معماران نسبت داده می شد، تا ناتوانی مسئولان و سیاستمدارانی که عامل استمرار این مسائل بودند. گرچه این پروژه ها در زمینه معماری دچار نارساییهای جدی بودند از جمله راهروهای دراز و تاریک در ورودیها اما به این نکته نیز توجه باید کرد که این پروژه ها به لحاظ نهادی جای گتوها (زور آبادها) را پر می کردند. و چنانچه ساکنان آنها طبقه اجتماعی دیگری بودند، بیشتر این مسائل اجتماعی احتمالا قابل حل بود. هلندیها در حالی که شروع به برچیدن اغلب بلوکهای بیجل مرمیر و جایگزین کردن آنها با ساختمانهای سه طبقه حول یک حیاط کردند، به درستی یکی از این بلوکهای بازده طبقه را به عنوان موزه مسکن اجتماعی حفظ کردند. در سالهای دهه 1950، روشهای تجاری بازاریابی در ایالات متحده، الهام بخش راه های جدیدی برای جلب مشارکت مردم در فرآیندهای طراحی شد اروسارنن که معمار مجموعه شرکت IBM بود. در سالهای 1960-1962 برای طراحی یکی از کالجهای دانشگاه ییل دستورالعمل تهیه کرد که به موجب آن از طریق یک پژوهش رایانه ای از دانشجویان خواسته شده بود درباره نیازها و سلیقه های خود به پرسشهایی چند جوابی پاسخ دهند نتایج به دست آمده از این پژوهش جدول بندی و در فرآیند طراحی به کار گرفته شد بناهایی که بر این اساس ساخته شد. با تندیسهای سیمانی غیر متعارف و کنده شده در فضایی مشابه کارهای کستانتینو نیوولا، نوعی راه حل گوتیک مدرنیست بود که می کوشید با کالجهای سبک نو گوتیک دانشگاه ییل (ساخته شده در دهه 1920) سازگار باشد. و به سازه ها و مصالح طراحی مدرن نیز وفادار بماند. کتاب اسکار نیومن با عنوان فضای قابل دفاع (1973)، هر چند به دلیل قطعیت گستاخ آن مجادلات پرشوری در میان اصحاب این حرفه برانگیخت، یکی از اثرگذارترین نظریه های مربوط به رابطه معماری و مردم بود؛ کتابی که سیاستمداران و کارشناسان پژوهشهای اجتماعی به اندازه معماران آن را خواندند، معماری مدرن با فرمهای باز و سازماندهی بی کوچه و خیابان آن مانع از آن می شد که مردم قلمرو شخصی خود را تعریف کنند و بتوانند فضای شخصی خود را به کنترل درآورند.

معمارانی که در زمینه مسائل اجتماعی کار می کنند. همواره رویای کنترل مردم در فضا را در سر می پرورند. اما به ندرت توانسته اند طرحهایی تولید کنند که مردم نیز بتوانند فضای خود را کنترل کنند. به نوشته نیومن این فقدان امنیت هم باعث تضعیف حس ایمنی و غرور ساکنان می شود. هم قلمروهای بی هویتی برای تجمع بزهکاران پدید می آورد طرحهایی که بار دیگر بر وجود پنجره و ورودیهایی به یک فضای مرکزی تاکید و ساز و کارهایی برای مراقبت و نظارت تعبیه می کرد مثلا در صورت لزوم از دوربین ویدئویی استفاده می کرد در دستور کار قرار گرفت تا اطمینان و کنترل محله ای تجدید شود وجود دوربین در حال حاضر پدیده ای متداول است که نه تنها در محل زندگی بلکه در محل کار افراد نیز نصب می شود. و پیشنهادهای جدی تر برای ایجاد یک «فضای قابل دفاع» به نوعی ضرورت بدل شده است.

از سال 1968 به بعد که سالی آکنده از مجادلات مربوط به رابطه مردم و معماری بود. اتخاذ روشهای مشارکتی به یک دستور کار سیاسی متداول تبدیل شد انقلاب دانشجویی که سراسر کشورهای جهان را در برگرفت غالبا از دانشکده های معماری آغاز می شد و خواستار نفی پدرسالاری، حتمیت و وجوه ضد اجتماعی معماری مدرنیست بود در بر کلی قطعه زمینی که دانشگاه در اختیار گرفته بود تا آن را به یک بنای مدرنیستی میان مرتبه تبدیل کند به اشغال دانشجویان درآمد. آنها این زمین را به «پارک خلق» تبدیل کردند و این پارک به کانون تجمع شورشیان تبدیل شد با اوج گیری رویکرد «فعالیت گرایی». بسیاری از طراحان که رسالتی برای خود قابل بودند، به جستجوی پاسخی «دموکراتیک» برای مشارکت مردم برآمدند. نتیجه این وضع، شکل گیری رویکردی بود که آلکساندر تزونیس ولیان لوفایور (معماری در اروپا از 1968 به بعد، لندن 1992) آن را روندی «پوپولیستی» تعریف کردند. در ایالات متحده طراح چشم انداز لارنس هالپرین به کاربران اجازه داد که پیش از اجرای طرحها درباره آنها اظهار نظر کنند. طرح او برای میدان لوی در سانفرانسیسکو (1978) با مجموعه ای از «مکانهای مردمی» همراه بود (اصطلاح «مکانهای مردمی» را ویلیام وایت جامعه شناس سکه زد). پس از کارگاه های هالپرین، طرحها عموما به مجموعه ای تصادفی از عناصر پارک مانند تبدیل شدند که شامل تندیسهای آب نما، گوشه های دنج دل انگیز، میدانچه های نامنظم و یک نهر پرپیچ و خم می شد. همه این عناصر بیش از آنکه به یک فضای مرکز شهر شباهت داشته باشد با فضای یک محوطه دانشگاهی سازگار بود و نوعی تعصب ضد شهری تحصیل کرده های شرکت کننده در کارگاه ها را منعکس می کرد. چارلز مور نیز روش مشابهی در پیش گرفت و با نشان دادن اسلایدهایی از بناهای تاریخی و مدرن به مشتریان و کاربران از آنها می خواست که آنچه را دوست دارند یا دوست ندارند مشخص کنند مرکز مدنی بورلی هیلز (1986) به صورت رشته ای از دو میدانی بیضی شکل متوالی طراحی شد که یکی به عابران پیاده و دیگری به اتومبیلها اختصاص داشت. این مرکز با جزئیات عربی خیال انگیزی تزئین شد که تمایل اهالی محلی به معماری «مدیترانه ای» و دلتنگی آنها برای فیلمهای داگلاس فیرینکس را منعکس می کرد.

در اروپا جان هابراکن با انتشار کتاب طراحی نظام یافته حمایتها (1973) نظریه «حمایتها» را مطرح کرد که به موجب آن معمار باید زیر ساخت و ساختار را تامین می کرد و بقیه امور به کاربران واگذار می شد محصول این نظریه دو پروژه مهم بود: یک دانشکده پزشکی در لووان بلژیک (1968-1972) کار لوسین کرول و یک ساختمان اداری در ایلدورن هلند (1968-1972) کار هرمان هرتس برگر، پروژه کرول که به دانشجویان اجازه می داد نقشه و نمای هر واحد را متناسب با یک نظام استاندارد شده از نقشه های کف و شبکه های سازه ای طراحی کنند، به نوعی ساختمان مونتاژ پرهرج و مرج تبدیل شد که در نگاه به گذشته دقیقا توحش جنبش دانشجویی دهه 1960 را به نمایش می گذارد و احتمالا با ذائقه دانشجویان امروزی سازگار نیست. بنای هرتس برگر. توده ای هرمی شکل از مکعبهای به هم پیوسته است که به شبکه ای از ستونهای مهار متصل شده و به ساکنان امکان می دهد به آرایش و بازآرایی روابط درونی دفاتر با فضاهای اجتماعی اقدام کنند، فرآیندی که «بنای ناتمام» نامیده شد در حالی که کرول طرحهای احتمالا اثرگذارترین نظریه طراحی پوپولیستی متعلق به کریستوفر آلکساندر و همکارانش در برکلی است که یک زبان الگو (1977) را پیشنهاد کرد این اثر چکیده ای از 256 قاعده است که هر کسی با استفاده از آنها می تواند با موفقیت یک ساختمان را طراحی کند. این الگوها از مقیاس محله تا ایوانها و اتاقهای نشیمن را شامل می شوند و از تحلیل وضعیتهای مطلوب موجود در معماری بومی فرهنگهای مختلف گرفته شده اند که در طول زمان «تناسب» کارکردی خود را ثابت کرده اند. هر کسی می تواند با ترکیب این الگوهای مختلف، بدون نیاز به الزامها و دستورالعملهای حرفه ای، در طراحی بخشهای گوناگون ساختمان، از مقیاس اتاق گرفته تا مقیاس محله مشارکت جوید. رویکرد دیگر به پوپولیسم از رابرت ونتوری و دنیس اسکات براون نشئت گرفت که به مبارزه ای دامنه دار دست زدند تا معماری خواص را با ذائقه عامه مردم یکپارچه سازند. مانند اندی وارهول در عرصه هنرهای زیبا، آنها نیز در پی الهام گرفتن از عرصه های تجارت بومی از قبیل سوپرمارکتها و فروشگاه های لاس و گاس برآمدند. آنها به جای ستایش از تجارب زیبایی شناختی معماران مدرن، پیشنهاد کردند معماران پایین ترین فصل مشترکی را که مردم در جامعه مصرف کننده درک می کنند برگزینند استمرار موفقیت پسامدرنیستهایی مثل مایکل گریوز و آدولفو ناتالینی. که از جمله پرکارترین معماران امروزند، از درک آسان فرمهای آثارشان ناشی می شود هر چند کار آنها دیگر توجه مطبوعات حرفه ای را جلب نمی کند.

ناتالینی به خصوص از این واقعیت خرسند بود که طرح او برای احداث ساختمان شهرداری یکی از شهرهای شمالی هلند به نام گرونینگن، با آرای مردم بر یک پروژه مدرنیستی که مدیران و معماران محلی از آن حمایت می کردند پیروز شد.

این مسئله زیبایی شناختی که سبک یک بنا باید معنادار باشد با مردم را راضی کند. احتمالا بدیهی ترین و در عین حال پیش پا افتاده ترین پاسخ را دارد. بناهایی از قبیل پارتنون را همه در جهان دوست داشته اند. و بناهای دیگری از قبیل ویتوریانا در رم همواره در معرض تمسخر قرار داشته اند. اما تنها حقیقت این است که ذائقه و تفسیر به بافت فرهنگی وابسته اند. روشهای مشارکتی با حل مسئله زیبایی شناختی تناسب چندانی ندارند. اگر چه مشارکت راه حل مناسبی برای دست یافتن به زیبایی نیست، اما در عرصه برنامه ریزی شهری که تصمیمات بر بعد اجتماعی هر یک از افراد درگیر اثرگذار است. ابزاری سودمند است البته فرآیند عمومی غالبا با واکنشهایی از قبیل NIMBY (نه در حیاط خلوت من) مواجه بوده است. در این واکنش نخبگان شهری می کوشند، بدون توجه به رفاه عمومی شهر، نوع معینی از ساخت و ساز را که مستقیما بر آنها تاثیر می گذارد متوقف سازند با این همه، تجارب اخیر به دست آمده از مجمع اجتماعی جهانی که در ماه مارس سال 2001 در پورتو آلگروی برزیل برگزار شد. و از آن به بعد نیز گردهمایی های متعدد داشته، حاکی از آن است که هنوز امکان رسیدن به راه حلهای جمعی وجود دارد اما فرآیندهای مشارکتی برای آنکه موفقیت آمیز باشند به میزان بالایی از حمایت نهادی و وفاق سیاسی نیاز دارند. موفقیت بارسلونا در ربع آخر قرن بیستم شاهدی است بر همزیستی یک فضای هنری پیشرو و فرآیند آزادسازی جمعی پس از 50 سال دیکتاتوری در جریان گذار به دموکراسی (1973-1979)، این شهر با پیوند دادن آینده خود به تعریف پروژه های میان مقیاسی که در قالب طرح جامع سال 1976 تبلور یافت. دستخوش تحول شد.

بهره گیری از مشارکت و هواداری جدی از فرهنگ اجرای پروژه ها، در بارسلونای معاصر نیز در نوسازی کنونبی محله مینا به چشم می خورد. مینا یک پروژه نمونه وار مدرنیستی اواخر دهه 1960 است که براساس آن 6 بلوک ساختمانی 11 طبقه در سال 1973 احداث شد، و به دلیل رواج مصرف مواد مخدر و بزهکاری بدنام ترین محله این شهر است. این محل در آغاز باقیمانده محوطه ای در ناحیه صنعتی شمال شهر بود که به رودخانه بسوس و واحد تصفیه آب شهر محدود می شد. به دنبال نوسازیهای انجام شده در محله های مجاور آن از قبیل فروم 2004 و دیاگونال مار و تصویب احداث ایستگاه قطار سریع السیر ساگره رار به منطقه ای سالم تر تبدیل شده است. قطعات پیش ساخته اصلی ساختمانهای مینا به روایت صاف شده ای از بیجل مرمیر شباهت دارد و با همان مشکلات طراحی دسترسی نامناسب، راهروهای داخلی دراز، و یک ورودی واحد برای جمعیتی کثیر مواجه است. ساختمانها برای ساکنان تک کارکردی هستند و 75 درصد از زمینها به حال خود رها شده اند. در حالی که به اندازه کافی خیابان وجود ندارد. پروژه نوسازی این محله که طی مسابقه ای در بارسلونا در سال 2000 به یورنت لوپ پاستور رسید، تلاشی در جهت طراحی براساس یک پژوهش دقیق جامعه شناختی و انسان شناختی است که در میان حدود 10 هزار نفر ساکنان آن انجام گرفته است. فقر مزمن، بالا بودن میزان بی سوادی، بزهکاری و استفاده از مواد مخدر از جمله مشکلات عمده به شمار می آیند. طبقه متوسطی وجود ندارد و بخش اعظم جمعیت را کولیان و کولی تبارها تشکیل می دهند.

این استراتژی نوسازی سه هدف را دنبال می کند:

1-     متصل کردن دوباره مینا به سایر بخشهای شهر از قبیل ساگره رار، پوبلند و فروم 2004؛

2-     ساماندهی مجدد ساختار کالبدی فضاهای عمومی به نحوی که به مکانهای هویت و محدودیت تبدیل شوند.

3-     رواج ترکیبی از فعالیتهای گوناگون که برای همه ساکنان شهر مطلوب باشد. نخستین اقدامی که صورت گرفته احداث یک خیابان محوری است که سراسر طول ناحیه را طی می کند و به نواحی مجاور متصل می شود. این محور فضاهایی را اشغال می کند که روزگاری بهشت بزهکاران بود. در کنار این خیابان جدید یک سلسله خدمات ساختمانی و کارکردهای فرهنگی ایجاد خواهد شد.

نخستین ساختمانی که احداث می شود ایستگاه پلیس است تا به ساکنانی که همواره در معرض دست اندازیهای بزهکاران و فروشندگان مواد مخدر قرار دارند کمک و امنیت لازم را برای آنها ایجاد کند. بلوکهای عریض محله مینا بریده می شوند تا شبکه ای از خیابانها احداث و ارتباطات میان محله ای لازم برقرار شود. ورودیهای این بلوکها به گونه ای بازسازی می شوند که به جای هر 40 واحد هر 8 واحد یک ورودی داشته باشند. معماران تجهیزات خیابانها و چشم اندازها را طراحی و بر نوسازی آنها نظارت می کنند. اما بر احداث ساختمانهای جدید کنترلی ندارند و تنها به صدور توصیه هایی در مورد حجم و مساحت آنها اکتفا می کنند. ساکنان این پروژه مرتبا با معماران دیدار می کنند و پیشنهادهای خود را به آنها ارائه می دهند. اما مشارکت آنها نه در روش طراحی بلکه در عرصه درک موقعیت تحقق پیدا می کند سبک و ساماندهی پروژه در کنترل فرآیند سیاسی شهر است ارزش چنین پروژه ای بیش از آنکه در قالب سهم صوری آن تعریف شود. در خدمتی است که معماران می توانند به جامعه ارائه دهند به این ترتیب است که معمار می تواند احترام مردم را برانگیزد و به درمان مشکلاتی بپردازد که بر اثر تاکید بیش از حد بر مسائل سبکی و تفرعن حرفه ای بروز کرده اند.

2-  تعامل اجتماعی و محیط ساخته شده

در نظریه های هنجاری طراحی محیط اظهار نظرهای زیادی راجع به چگونگی تاثیر طراحی بر تعامل اجتماعی مردم شده است. این موضوع از سالها قبل مورد بحث طراحان شهری بوده ولی مباحث آن مورد استفاده اکثر طرح های بزرگ معماری نیز می باشد. بیشتر جملاتی نظیر این از معماران شنیده می شود: «فضای آزاد را طراحی کرده ایم که مدیران و کارکنان ضمن کار یکدیگر را ببینند». یا در مورد فضای داخلی: «سلسله مراتب فضا به گونه ای برقرار شده که مردم بتوانند رابطه اجتماعی برقرار کنند». فرضیه این اظهار نظرها این است که شکل گیری مسیرهای حرکت و مکان قرارگیری خدمات مشترک، تعامل اجتماعی مردم را تحت تاثیر قرار می دهد. موضوع خلوت و قلمرو پایی که مربوط به قرارگاهها یا مکانهای رفتاری است قبلا مورد بحث قرار گرفته است، در این فصل به الگوهای تعامل اجتماعی و قابلیت های محیط ساخته شده توجه دقیق شده است. موضوع به این دلیل مهم است که تعامل اجتماعی و دلبستگی مردم با محیط های اجتماعی و ساخته شده رابطه ای تنگاتنگ دارند.

2-1ویژگیهای محیط ساخته شده و قابلیت تعامل اجتماعی:

فاصله کارکردی واحدها (ساختمانهای حومه شهرها، اتاق های ساختمانها) و مرکزیت کارکری خدمات مشترک (ورودی ساختمانها، راهروها و فضاهای انتظار ساختمانهای اداری)، الگوهای تعامل اجتماعی ساکنین فضاهای مسکونی و افراد شاغل در سازمانها و موسسات تجاری را تحت تاثیر قرار می دهد. فاصله کارکردی به میزان سختی ارتباط نقاط مختلف گفته می شود. مسیرها و راهروهایی که ارتباط مستقیم فعالیت ها را برقرار می سازند این فاصله را تقلیل می دهند. فواصل طولانی، تراکم رفت و آمد، و تداخل فعالیت های یک مسیر موجب افزایش فاصله کارکردی نقاط می شود. مرکزیت کارکردی به سهولت دسترسی به امکانات مشترک گروهی، دفعات استفاده از آن و زمان استفاده از قرارگاهها یا مکانهای رفتاری گفته می شود. در بیشتر این مباحث دسترسی پیاده در نظر گرفته شده است. در تعریف این مفاهیم حرکت سواره نیز اهمیت دارد و باید در نظر گرفته شود. فرصت های دیدار و ملاقات با دیگران پیش نیاز ترویج روابط متقابل اجتماعی غیررسمی و پیش بینی نشده است (روابطی که از قبل برای اهداف مشترک یا قراردادهای تجاری برنامه ریزی نشده اند). از این مشاهدات برای مطالعه قرارگاهها یا مکانهای رفتاری و یا گونه های ساختمانی استفاده شده است.

جری فینرو (1970) سه دلیل را موجب تعامل اجتماعی در دفاتر اداری می داند: انجام وظایف و تبادل اطلاعات، برخوردهای اتفاقی که به دلیل مجاورت دفاتر پیش می آید و ملاقات های گذری در راهروها. فینرو برای بیان اهمیت نقاط جمع کننده («گره ها» در تقسیم بندی لینچ)، یعنی مرکزیت نقاط ورودی، فضاهای انتظار بالابرها (آسانسورها) و فضاهای عبوری موثر در بالا بردن تعامل اجتماعی کارکنان، مطالعاتی تجربی انجام داده است. پژوهشگران دیگری کیفیت فضایی محیط ساخته شده را در تامین تعامل اجتماعی موثر دانسته اند. در دفاتر اداری، دادگاهها، بیمارستانها، خانه های سالمندان و ساختمانهای خاص دیگر، راهروها مکانهایی هستند که شرایط ملاقات های گذریو تبادل های مهم تجاری را فراهم می آورند. راهروهایی این امکان را فراهم می آورند که پهنای کافی یا گشودگی های لازم را در جلوی دفاتر کاری داشته باشند. مولسکی معتقد است که این گونه راهروها کنترل موقت قلمرو مکانی را نیز میسر می سازند. به این ترتیب، زمینه داشتن خلوت و در عین حال صمیمیت در تعامل اجتماعی فراهم می آید. پاول لاوتن (1975) راهروها، فضای انتظار بالابرها و فضاهای نشیمن را در تبدیل خانه های سالمندان به مکانهایی برای معاشرت غیررسمی و رسمی مهم دانسته است. اگر فضای مکث و نشستن در این محوطه ها در نظر گرفته شده باشد، توجه مردم را بیشتر به خود جلب می کنند. در نظر گرفتن چنین فضاهایی در راهروهای عبور مشکلاتی را نیز دارد، زیرا استفاده از راهروها به عنوان فضاهایی برای مکث و نشستن، مغایر مقررات ایمنی در مقابل آتش سوزی در ساختمانها و موسسات اداری است.

 

یکی از عوامل مهم شکل گیری کارکرد مرکزی مکانها، قرار گرفتن یا قرار نگرفتن در مسیر فعالیت های روزمره است. این مکانها در صورتی خوشایند هستند که استراحت و آسایش را تامین کنند و امکان مشاهده افراد دیگر را فراهم آورند. چنین مکانهایی قلمروهایی عمومی یا نیمه عمومی هستند که با موانع نمادین بروشنی از یکدیگر تفکیک می شوند. این مشاهدات در مقیاس های متفاوتی کاربرد دارند. اسپرال پلازا در دانشگاه برکلی کالیفرنیا مجموعه ای مرکزی است که به عنوان قلب دانشگاه عمل می کند و تمام تسهیلات عمومی مورد نیاز دانشجویان را دارد، و در حالی که در مسیر حرکت ساکنین مجموعه و مراجعه کنندگان قرار دارد، بخشی از مجموعه دانشگاه به حساب می آید. در مقایس کوچکتر، فضای جمعی خانه سالمندان مکانی است که ساکنین به تجمع در آن علاقه مند هستند و با تبادل اطلاعات در جریان وقایع روزمره قرار می گیرند. اگر فضاهای عمومی مکانهای مکث و نشستن داشته باشند، و در جوار امکاناتی چون مطب دکتر یا مرکز خرید باشند براحتی مورد استفاده قرار می گیرند. تشخیص خوب و بد این فضاها به ارزشهای مورد قبول افراد ربط دارد. هر دو فضا به دلیل ناخوشایند بودن مورد استفاده قرار گرفته اند. اسپرال پلازا به دلیل ازدحام جمعیت و شلوغی، فضای انتظار خانه سالمندان به دلیل «سرگردانی» افراد و ارتباط محدود کلامی بین سالمندان بدون جاذبه ارزیابی شده اند.

اگر چه تحلیل تاثیرات روابط متقابل اجتماعی بر طراحی و چگونگی تشویق یا جلوگیری از این روابط در محیط طراحی شده مفید به نظر می رسد، ولی نتایج این مشاهدات همیشه به پیش بینی های دقیقی برای طراحی منجر نمی شوند. مشکل پیش بینی این است که در رابطه انسان و محیط متغیرهای شخصیتی، اجتماعی و فرهنگی زیادی وجود دارد که در مواردی در تناقض با یکدیگر قرار می گیرند. اگر طراحان بخواهند از یافته های تحقیق به شکلی منطقی استفاده نمایند، باید مطالعات مربوط به نتایج فوق و دلایل رد و قبول آنها را بخوبی تحلیل و درک نمایند.

2-2 فضای اجتماع پذیر و اجتماع گریز:

استفاده از واژه های اجتماع پذیر و اجتماع گریز بیانگر فضاهایی است که مردم را دور هم «جمع می آورند» یا از هم «دور می کنند». این واژه ها را همفری اسموند (1966) در زمان مدیریت بیمارستان ساسکا چوان کانادا تعریف کرد.

در سازماندهی اجتماع پذیر امکان تماس چهره به چهره وجود دارد و فاصله فضاهای نشستن در حد فاصله های اجتماعی، مشورتی است. سازماندهی اجتماع گریز موجب خودداری از تعامل اجتماعی می شود. نیمکت های پشت به پشت مثالی از سازماندهی اجتماع گریز هستند، و غرفه های انتظار داروخانه های قدیمی مثالی از سازماندهی اجتماع پذیراند. هر کدام از این سازماندهی ها برای شرایط خاصی مناسب هستند. یکی از موارد جالب، استفاده از هر دو نوع سازماندهی با الگویی مارپیچ در فضاهای نشستن پارک گوئل در بارسلون است که توسط آنتونیوگاادی طراحی شده.

در طراحی محوطه های باز نیز از این شیوه ها استفاده شده است. در مکانهای عمومی یا شبه عمومی گاه فضاها اجتماع پذیرند و ملاقات های مردم را میسر می سازند و گاه اجتماع گریزند و هیچ فضای تجمعی در آنها در نظر گرفته نشده است. اسموند از این واژه ها به صورت محدودتر و در مقیاس کوچکتر استفاده کرده است.

نباید این گونه فرض کرد که روابط چهره به چهره در مکانهای اجتماع پذیر حضور مردم را تقلیل می دهد. برای بروز چنین رفتارهایی باید تمایل قبلی نیز وجود داشته باشد، و قرارگاهها و مکانهای رفتاری باید در فضاهای مورد قبول مردم قرار گیرند. پاول لاوتن (1975) دریافت که ساکنین مرکز سالمندان فیلادلفیا تجمع در مکانهای فعالیت جمعی را به مکانهایی که رابطه چهره به چهره را امکان پذیر می سازند ترجیح می دهند.

 

2-3 کنترل قلمرو و تعامل اجتماعی:

اگر نیازهای اجتماعی مردم با احساس استقلال فردی حاصل از خلوت در تعادل قرار گیرد، روابط اجتماعی آسانتر می شود. فضاهایی که مهم هستند و خصوصی یا عمومی بودن آنها مشخص نیست، کنترل کمتری را بر روابط اجتماعی به وجود می آورند و تعامل اجتماعی را کاهش می دهند. خلوت کالبدی، پیش نیاز بیشتر رفتارهای اجتماعی است، در محیطی که خلوت کالبدی وجود داشته باشد دامنه وسیع تری از انتخاب شخصی به وجود می آید.

یکی از راههای دست یافتن به خلوت اجتناب از تماس با دیگران است و راه دیگر از طریق کنترل قلمرو مکانی است. اگر قلمرو مکانی ساکنین یک اتاق مشترک محدوده های مشخصی داشته باشد سطح تعامل ساکنین بالاتر از وقتی است که خلوت از طریق اجتناب از تماس با دیگران حاصل می شود. این تفاوت در تحقیق چالرز هولومان و سوزان زیگرت (1973) در مورد الگوهای تعامل اجتماعی در آسایشگاه روانی به خوبی قابل مشاهده است. تحقیق مذکور نشان می دهد که دیوارهای جدا کننده با ارتفاع 6 فوت در بین تخت ها، ضمن ایجاد قلمرو مکانی روشن برای هر بیمار، تعامل اجتماعی بین بیماران و کارکنان و بین بیماران و ملاقات کنندگان را افزایش داده و رفتارهای منفی چون خوابیدن طولانی بیماران را کاهش داده است. بسیاری از پژوهشگران معتقدند که چنین وضعیتی در مناطق مسکونی نیز وجود دارد.

«فضای باز خصوصی روابط همسایگی را رشد می دهد، و روابط اجتماعی محلی موقعیت مناسبی را برای اجتماعی شدن کودکان فراهم می آورد. مردم شناسی به نام آنتونی والاس (1952)، معتقد است که در صورت نبودن حیاط های دارای خلوت در مناطق مسکونی، کنترل قلمرو خانوادگی و شکل گیری جامعه محلی با مشکل مواجه می شود. او این نتیجه گیری را با طرح این مسئله که در مناطق مسکونی با خانه های تک خانواری نسبت به ساختمانهای آپارتمانی تعامل بیشتری بین همسایگان وجود دارد، عمق بیشتری بخشید. در قلمرو خانه های تک خانواری سلسله مراتب روشنی وجود دارد و امکان مراقبت های اتفاقی بیشتر است. در عین حال خانه ها آن قدر فاصله ندارند که قرابت کارکردی از میان برود.

اسکار نیومن (1972) و طراحانی چون ریک ریتولد نشان داده اند که خانه های آپارتمانی نیز می توانند به گونه ای طراحی شوند که این فرصت ها را فراهم آورند. بنابراین به نظر نمی رسد آپارتمان نشینی در مقابل زندگی تک خانواری در ایجاد این تفاوتها متغیری اساسی باشد. به نظر می رسد شاخص های تعیین کننده الگوهای تعامل اجتماعی، جزئیات طراحی و بالاتر از همه شیوه زندگی ساکنین، تراکم و نیاز به کمک های متقابل باشد. این نتیجه گیری از مطالعه برج های مارینا در شیکاگو به دست آمد که انتقال صدا به آپارتمان های مجاور و احساس تجاوز به قلمرو مکانی خانواده ها، در تعامل اجتماعی بین همسایگان مشکل ایجاد کرده بود. اسکار نیومن (1972) نشان داد که در صورت وضوح محدوده های قلمرو مکانی، مردم روی رویدادها و در مقابل مزاحمت های قابل رویت کنترل بیشتری دارند. همان گونه که چرمایف و الکساندر (1963) عنوان کرده اند، خلوت و تعامل اجتماعی مفاهیمی مرتبط و نزدیک هستند.

2-4 مجاورت کارکردی و الگوهای تعامل اجتماعی در مناطق مسکونی:

مطالعه وست گیت نشان داد که نزدیکی کارکردی به الگوهای تعامل اجتماعی ساکنین ربط دارد. تحقیق لئوکاپر (1953) در بریتانیا نیز این نتیجه گیری را تایید کرد. پاول لاوتن (1977) مجاورت مکانی را عامل مهمی در شکل گیری الگوهای تعامل افراد مسن دانسته است، به این دلیل که با کاهش توانایی جسمانی نیاز به کمک متقابل افزایش می یابد. در بلوک های مسکونی متقابل که خانه ها در طول خیابان با ورودی های مجزا قرار می گیرند، بین ساکنین روابط اجتماعی قابل توجهی شکل می گیرد. در این گونه مناطق، خیابان مسیری است که تبدیل به فضای نیمه عمومی می شود، اگر چه هر کس حق ورود به آن را دارد، ولی در کنترل ساکنین است. وقتی که مراقبت طبیعی از طریق پنجره های مشرف به خیابان تامین شود و قابلیت انجام فعالیت هایی چون توقف اتومبیل در جلوی خانه، حرکت پیاده در مسیرهای کوتاه، ملاقات در تقاطع خیابانها و تعامل اجتماعی میان ساکنین بلوک مسکونی وجود داشته باشد، محیط زندگی زنده و دوست داشتنی می شود. همچنین مطالعاتی نشان می دهد که مردم ساکن در خیابان های بن بست و با دور برگردان نسبت به مردمی که در جوار خیابانهای عبوری زندگی می کنند همدیگر را بهتر می شناسند، اگر چه ممکن است ساکنین به دنبال چنین هدفی نباشند. به این ترتیب نوع خیابان هم به نظر نمی رسد معیار مهمی باشد. تعداد خانه ها، عرض و طول خیابان و میزان ترافیک عبوری، و چگونگی قرار گرفتن خانه ها در جوار خیابان از عوامل مهم به نظر می رسند. هر چه ترافیک سنگین تر باشد، زمینه های تعامل، بویژه در دو سوی خیابان تقلیل می یابد.

اگر ساکنین شخصیت همگون نداشته باشند، مجاورت مکانی به تماس های منفی منجر می شود، بویژه وقتی که خلوت کافی برای خانواده ها وجود نداشته باشد. وقتی یک خانواده کم درآمد در منطقه ای متوسط ساکن می شود ممکن است به جای همگرایی با ساکنین دچار انزوا شود.

بیشتر طرح های مسکونی گسترده، و بعضی مجموعه های آپارتمانی و حتی طراحی ساختمانهای اداری، بر این فرض مبتنی هستند که ملاقات با دیگران، باهم قدم زدن، و استفاده از امکانات محلی مشترک که بخشی از زندگی روزمره ساکنین است، موجب تعامل اجتماعی بیشتر آنها می شود. در حالیکه این نتیجه گیری ممکن است بدیهی به نظر برسد، باید با آن با احتیاط برخورد شود، زیرا ممکن است به نتایج اشتباه آمیزی در طراحی و مکان یابی امکانات عمومی منجر شود.

قرارگاهها و مکانهای رفتاری در ساختمانها و محلات از نظر فراهم آوردن امکان تعامل اجتماعی به دو گونه تقسیم می شوند: مکانهایی که با در نظر گرفتن امکان تعامل مردم ساخته شده اند، و مکان هایی که در آنها تعامل اجتماعی حاصل مقاصد کارکردی دیگری است. معماران (و کارفرمایان آنها) ساختمان ها را محل طراحی مکانهای رفتاری گونه اول می دانند و طراحان شهری، شهر را محل طراحی چنین مکان هایی می دانند. در اروپا و در بعضی محله های قومی آمریکا، رستوران ها، خیابانها، پارک ها و حتی ایستگاه های راه آهن در اوقاتی خاص از روز یا هفته مکانهای ملاقات، «اجتماع» یا «گردش» هستند. این در حالی است که توانایی طراحان در ایجاد این مکانها یا حتی دانستن زمان ایجاد آنها به آسانی قابل پیش بینی نیست.

در ساختمانهایی چون آپارتمان های مسکونی، موسسات اداری و مجموعه های تفریحی، فضاهای انتظار عمومی امکان ملاقات افراد را فراهم می آورند برای این ملاقات ها واسطه هایی مورد نیاز است. این واسطه ها ممکن است افرادی باشند که دیگران را گردهم می آورند یا فعالیتی مشترک یا موضوعی باشد که شرایط اجتماعی را فراهم می آورد. فضاهای عمومی شهر اگر برای مردم فعالیت های سرگرم کننده داشته باشند و در آنها مواد خوراکی و فضاهای ایمن و لذت بخشی وجود داشته باشد مردم را به خود جذب می کنند. وقتی که والدین در کنار زمین بازی مراقب کودکان خود هستند باب گفتگو را نیز باز می کنند، افرادی که در توقف گاههای مشترک یک آپارتمان مسکونی به وضعیت ماشین خود رسیدگی می کنند ممکن است مشکلات را مطرح کرده و درباره آن بحث کنند، یا افرادی که در لباسشویی های عمومی مشغول شستن لباس هستند با یکدیگر گفت و گو می کنند.

هربرت گنز (1967)، در مطالعه لویتاون، دریافت که مجاورت مکانی تنها یکی از زمینه های ایجاد تعامل اجتماعی است. این نوع روابط اجتماعی زمانی که خانواده های تازه وارد به یک حومه شهری به حمایت همسایگان نیاز دارند اهمیت پیدا می کند. وقتی زمینه های تعامل براساس مجاورت مکانی به وجود می آید که به کمک متقابل نیاز باشد یا مسئله ای مشترک چون نگهداری از کودکان وجود داشته. این موارد نظر لاوتن را در مورد نقش مجاورت مکانی در شکل دادن به دوستی ها در میان جمعیت سالمند تایید می کند، همچنین به یافته های سیموربلین و لوئیس کریزبرگ (1965) نیز شباهت دارد. تحقیق آنها که در مورد زنان بدون شوهر در یک مجموعه مسکونی دولتی در سیراکوز نیویورک انجام شد نشان داد که میزان دوستی این زنان با سایر ساکنین، نسبت به دوستان خارج از مجموعه سه یا چهار برابر بیشتر است. در مقابل چنین روابطی، در بیشتر خانه های مجلل مناطق مرفه، ساکنین افتخار می کنند که همسایه های خود را نمی شناسند. این افراد که بیشتر به شیوه زندگی شهرهای بزرگ پایبند هستند به همسایه های خود کمتر اتکا می کنند و به داشتن خلوت بیشتر ارزش می دهند.

به نظر می رسد، مجاورت کارکردی بیش از همه بر زمینه های تعامل اجتماعی بچه ها و جوامع قومی بسته اثر می گذارد. حتی اگر در منطقه ای مسکونی بزرگسالان یکدیگر را نشناسند، کودکان ممکن است به خوبی با هم آشنا باشند. معمولا بچه ها هم محلی های واقعی اند. کودکان در پیاده روها و خیابانها یعنی جایی که بخشی از زندگی اجتماعی محله جریان دارد بازی می کنند. مکانهای جاذب برای کودکان عناصر خطر و اهمیت را به همراه هم در خود جای می دهند. عدم فرصت گردهم آیی و ارتباط قانونی نوجوانان، احتمال شرکت آنها را در فعالیت های ضد اجتماعی افزایش می دهد.

2-5 همگونی کالبدی و الگوهای تعامل اجتماعی:

به نظر می رسد که افراد ساکن در محیط های کالبدی با اندازه، شیوه معماری و واحدهای مسکونی هم ارزش با هم رابطه اجتماعی بیشتری دارند. دلیل این رابطه ارتباط مستقیم و یک به یک مردم نیست. فرض این است که افرادی که چنین مناطقی را برای زندگی انتخاب می کنند به دلیل همگونی ارزشها تعامل بیشتری دارند. تحقیق ترنس لی (1970) در بریتانیا جنبه های ادارکی این مشاهده را تایید می کند ولی در تایید افزایش تعامل مردم مدرکی را ارائه نمی نماید. مردمی که در یک منطقه همگون یا به بیان لینچ در یک «محله» زندگی می کنند احتمال بیشتری دارد که تصویر ذهنی روشنی از محله خود داشته باشند. ولی روشن نیست که این نتیجه گیری چه حاصلی برای طراحی دارد.

معماران، طراحان محیط و طراحان شهری، محیط را با هدف تامین فرصت هایی برای روابط شخصی طراحی می کنند. اگر نظام های اجتماعی و اداری استفاده از این محیط ها را حمایت کنند، احتمال بیشتری وجود دارد که از قابلیت های پیش بینی شده محیط استفاده شود. در صورت نبود چنین حمایت، احتمال استفاده از خدمات موجود به میزان قابل توجهی تقلیل می یابد. آپارتمان های مسکونی و هتل ها می توانند با فضاهای ورودی وسیع و اثاث مناسب طراحی شوند، و در خوابگاههای دانشجویی و دفاتر اداری برای گردهمایی های رسمی و غیررسمی فضاهای نشیمن مشترک در نظر گرفته شود. نتیجه به دست آمده از طراحی ها چنین دقتی را نشان نمی دهد.

در این موارد موضع گیری های متفاوتی وجود دارد. یکی از این مواضع این است که اگر در طراحی، خواسته های مردم در نظر گرفته نشود، محیط ساخته شده حاصل از آن قابلیت تامین تعامل اجتماعی را خواهد داشت. در غیر این صورت محیط ها مورد استفاده قرار نمی گیرند و ساخت آنها موجب اتلاف سرمایه خواهد بود. موضع گیری دیگر این است که معمار باید بر مبنای «خوب» بودن روابط متقابل اجتماعی، به وجود آوردن فرصت های لازم را هدف طراحی قرار دهد، و به این ترتیب امکان استفاده از سودمندی های تعامل اجتماعی را برای مردم فراهم آورد.

ادامه حیات نهادها و سازمانهای اجتماعی وابسته به وجود روابط متقابل اجتماعی است. این که به وجود آوردن قابلیت لازم برای روابط اجتماعی منجر به رشد احساس «اجتماع» در سازمانهای تجاری، نهادها و محلات مسکونی می شود یا نه، موضوع بحث های زیادی بوده است.

 

3- فضای شهری بستر تعامل اجتماعی

3-1 تعامل اجتماعی رویکردی به پایداری:

یکی از هدف های اصلی شهرسازی تعالی بخشیدن به زیستن است. بنابراین شهرسازی باید فضاهایی متمایز برای فعالیت های مختلف انسان فراهم آورد و آنها را به نحوی به هم پیوند دهد که محتوای عاطفی آن کنش خاص در حیات آدمی، که در آن فضاها رخ می دهد. تقویت شود و در این بین انسان محور اصلی و کانون توجهات شهرسازی باشد.

زندگی جریان پیوسته تجربه است؛ هر کنس یا لحظه از زمان پیامد تجربه ای است پیشین و آستانه تجربه ای می شود که قرار است رخ دهد. وقتی به شهرسازی از این منظر بنگریم در کنار هنرهایی چون شعر و موسیقی جای می گیرد. چرا که در آن هیچ جزیی را نمی توان بدون ارتباط با آنچه درست قبل یا بعد از آن می آید تصور کرد. لذا باید تاثیراتی که فضای شهر در شرکت کننده ایجاد می کند همواره مدنظر شهرساز قرار گیرد. چرا که این تاثیرات مبنای رفتار وی با شهرش را تشکیل خواهد داد. بدون شک شهرسازی مدرن با بی توجهی به مسایل فرهنگی فضای شهرها. در جو سیاسی اجتماعی زمان حاضر کشش بیش تری دارد. اولویت دادن به مسایل ترافیکی و افتادن در دام روش های فنی، به جای توجه به نیازهای مردم برای ایجاد یک محیط زیست قابل تحمل اتفاقی نیست (کریر، 1375). البته همه افراد به جو شاعرانه و عناصر ترنم انگیز آهنگ فضای شهر اهمیت نمی دهند. در واقع این سرعت تغییرات است که ارتباط عادی میان طراح و چیزی را که باید طرح شود از بین برده است: جمعیت بیش تر، مسکن بیش تر، وسایل آسایش بیش تر، ارتباط سریع تر. و روش های ساختمانی غیرمعمول و ناآشنا (کالن، 1377). سرعت تغییرات اجازه نمی دهد تا سازنده های محیط بر اوضاع مسلط شده و با کسب تجربه بیاموزند چگونه مواد خامی که در اختیار آنها قرار می گیرد می تواند به نیازهای انسانی تبدیل شود. انسانی که علاوه بر نیازهای فیزیولوژیک نیازهای خاص فرهنگی، روانی و عاطفی دارد، پس سوالی مطرح می شود که در کشاکش این سازندگی آیا نمی بایست در این کار بازنگری شود؟ این ساخت و ساز شتاب زده و بدون اندیشه برای پاسخ گویی به نیاز کیست؟

یکی از بزرگ ترین دستاوردهای بشری ساختن شهر است. شکل شهر همواره شاخص بی رحم درجه تمدن بشر بوده و خواهد بود. مجموعه تصمیمات مردم ساکن آن شهر، شکل شهر را تعیین می کند پس شهر هنر مردم است (بیکن، 1376)، تجربه ای است مشترک و فضای شهری که فضاهای فرهنگی را نیز شامل می شود نه برای نگاه کردن بلکه برای بودن در آن خلق شده است که ما را به عمق خود می کشاند و در تجربه ای در گیرمان می سازد که همه افرادی که در آن حرکت می کنند در آن شریک اند. مردم با محیط زیستشان که پیوستگی بسیاری با تاریخ آن دارد در آمیخته اند. منبع این احساس هویت، معماری شهر و داستان پیچیده آن است. ناآگاهی ما از تاریخ سبب تفسیر غلط و برداشت اشتباه از گذشته و ویژگی بخش روابط آینده ماست. آرزوی قطع رابطه با میراث گذشته بسیار کوتاه بینانه است، با چنین کاری شخص خود را از هزاران سال تجربه محروم می سازد. در آغاز قرن گذشته پیشروان حرکت مدرن سبک سرانه این روش را به ما نشان دادند حال آن که همه آنها دارای تحصیلات عالی و دانش کافی درباره تاریخ گذشته بودند و ما امروز با سلاح ناکافی باید تمام آن سهل انگاری ها را جبران نماییم (کریر، 1375).

شهر مکانی است که در آن متولد می شویم، رشد می کنیم، می آموزیم، کار می کنیم، سکونت می گزینیم، تجربه می کنیم، آینده را می سازیم، و مراوده اجتماعی داریم. شهرها مفاهیم بسیار اساسی نظیر «شهرنشینی»، «شهروندی»، «تمدن»، «سیاست» و «دموکراسی» را آفریده اند و باید مکانی مناسب برای همبستگی جمعی، پیوند اجتماعی و اعتلای فرهنگی باشند، اما امروزه برای بسیاری از افراد با «بی نظمی»، «آشوب»، «خشونت»، «آلودگی» و «گسست اجتماعی» مترادف شده اند. تحولات وسیع و سریع اخیر سبب دگرگونی در مفاهیم شهروندی و شهرنشینی سنتی در مملکت ما شد و اصول و ارزش های حاکم بر شهرسازی سنتی ما پیش از آنکه امکان انطباق با شرایط جدید را بیابد فراموش شد. اما شهرنشینی گذشته ما واجد بسیاری ویژگی های مثبت است که باید به آنها بها داد. در این مقاله همان طور که اشاره شد برخی مفاهیم کلیدی مورد بررسی قرار گرفته است و نهایتا پیشنهاداتی در مقیاس محلات شهری طرح شده است.

3-2 محله:

از زمان های قدیم شهرها در شرق و غرب صرف نظر از مشابهت های عملکردی، تفاوت های اساسی در ساختار و کالبد خود را به نمایش گذاشته اند. قطعا در شرق و غرب دیدگاه یکسانی در مورد زندگی جمعی و زندگی خصوصی افراد وجود نداشته است. چنانچه می بینیم از دوران باستان (یونان و روم) زندگی عمومی شهروندان بر زندگی خصوصی آنها در کالبد شهر مقدم بوده است در حالی که کالبد شهر سنتی ایرانی براساس حرمت حریم خانواده ها و اهمیت خلوت گزینی شکل گرفته است؛ لذا در این رابطه آگاهی از چگونگی به کارگیری مفاهیم مورد مطالعه در شهرسازی سنتی ایران ضروری است هر چند هدف تجزیه و تحلیل عناصر تشکیل دهنده کالبد شهر نیست اما برای رسیدن به نتیجه، بررسی اجمالی برخی از اجزاء اصلی تشکیل دهنده ساختار کالبدی شهر سنتی ایران لازم است.

خانه: خانه واحد اصلی زندگی اجتماعی و در مقیاس شهر کوچک ترین جزء آن بوده است.

محله: جوامع محلی یا همسایگی را می توان محدوده های کوچک تر و به عنوان جزیی از جوامع بزرگ تر محسوب کرد که از قدیم الایام ساختار شهرها را به وجود آورده اند. محله قلمرو یک گروه اجتماعی است که تماس های شخصی بسیاری در میان آنها برقرار باشد. همواره این نکته برای طراحان شهری مطرح بوده است که چگونه قلمروی را که از جانب گروه های مختلف خودی تلقی می شود. شناخته و آن را مشخص کنند. به طور کلی عوامل بسیاری در نحوه استفاده از فضا و احساس نسبت به آن موثر است که می توان آنها را چنین خلاصه کرد: ارتباط با محیط زیست، ادراک محیط و راحتی روانی، توانایی برقراری روابط اجتماعی و تمایل به آن، مالکیت، آسایش فیزیکی، امنیت و نظارت اجتماعی و معنی و خوانایی مکان، محله برای ساکنان آن، فرصتی برای به وجود آوردن برخوردهای غیررسمی و انسجام اجتماعی است. شناسایی و تمیز مکان ها و سازمان دهی آنها در ساختار ذهنی، نه تنها به افراد اجازه عملکرد موثر را می دهد. بلکه منبع احساس امنیت، دلپذیری، خوشایندی و درک نیز هست. از سوی دیگر محله با مفاهیم سمبلیک و فرهنگی خود نیز تعریف می شود. این واحد هنگامی بهتر شناخته خواهد شد که مرزهای کالبدی آن با مفاهیم سمبلیک ادغام شوند. محلات مسکونی با حریم مشخص و گاه کاملا بسته از مشخصه ها و اجزاء اصلی ساختار شهر سنتی ایرانی است. محلات براساس خصوصیات قومی، محلی، مذهبی، صنفی و گاه موقعیت و منزلت اجتماعی شکل می گرفتند و انسجام محلات در مواردی بر هویت مذهبی آنها استوار بود.

مرکز محله: مراکز محلات نقاط کانونی اجتماعی و عمومی ترین عرصه محلی و محل برخورد و تجمع هم محله ای ها محسوب می شد. این گونه مراکز عموما به صورت میدانچه ای با اشکال هندسی منظم و غیرمنظم بوده و بازارچه محل، حمام، مسجد و تکیه، آب انبار و سایر اماکن مذهبی، مدرسه و فضاهای خدماتی در اطراف آن استقرار می یافت. مرکز محله گاه خطی بود و بخشی از گذر اصلی محله محسوب می شد. وجود مزاری مقدس نیز در شکل گیری مرکز در محلی خاص بسیار موثر بوده است. وجود تنوع عاملی است که سبب غنای هویت شهر می شود. شهرهای امروزی ملغمه ای از خرده فرهنگ های شهری هستند. برای افزایش غنای فرهنگی شهر و افزایش ارتباطات، هر یک از گروه های قومی و خرده فرهنگ های شهری نیاز دارد که قلمروی خاص خود را داشته و شیوه زندگی خویش را دنبال کند. یک محله خوب باید توازنی میان خواست ساکنان برای خلوت مورد نیازشان، برای برقراری درجاتی از برخوردها، و یاری خواستن ها و مشارکت برقرار کند. توجه به با هم بودن و جمع بودن اصلی مهم در شهرسازی است.

ما امروزه در شهر تهران با مفهومی سمبلیک محله را به صورت روانی با خود به همراه داریم در حالی که ظرف کالبدی آن مخدوش شده است و در شهرسازی امروز جای خود را عمدتا به «بلوک» های شهری سپرده است در حالی که در گذشته محلات شهری وظیفه ساخت کالبدی شهر و ایجاد سلسله مراتب شهری (چه کالبدی، مکانی، چه مدیریتی) را به نحو مطلوب به انجام می رساندند. در حالی که در حال حاضر جایگاه محله در طرح های شهری و سازمان ها و ارگان های مسئول امور شهری مخدوش است. حتی تعاریف یکسان و هماهنگی نیز در این رابطه وجود ندارد که نیازمند توجه و بازنگری است.

3-3 پایداری:

از پیامدهای رشد سریع و بی رویه شهرها، ایجاد ساختارهای نامطلوب شهری است که سبب شده اصلی به نام پایداری در کلیه زمینه های زیستی مطرح شود و شهر به عنوان زیستگاه غالب بشر در سال های آتی موضوع این بحث قرار گیرد. توسعه پایدار مفهومی است که در سال های اخیر به عنوان یک مسئله جهانی به آن نگریسته شده است. پایداری جریانی چند بعدی است که ضمن بهبود وضعیت اقتصادی و ایجاد رفاه همگانی توام با عدالت اجتماعی از آثار مخرب زیست محیطی و ناهنجاری های اجتماعی به دور است و در حالی که نیازهای نسل حاضر را برآورده می سازد، در عین حال ظرفیت و امکانات برآورده سازی نیازهای نسل آینده را با توجه به حفظ و بهبود محیط زیست حفظ می کند. برای ایجاد سکونتگاه پایدار پایداری نه تنها در مفهوم ادبیات غربی آن که مباحث انرژی، محیط زیست، اکولوژی، تکنولوژی بومی، بازیافت مواد و مشارکت مردم را در بر می گیرد، بل در فرهنگ خودی، در معنای بستر تعالی انسان و زمینه سازی برای تعالی روحی انسان است با توجه به تعامل کالبد با رفتارهای انسانی ایجاد پایداری اجتماعی، با بالا بردن کیفیت زندگی. تامین عدالت و نظارت اجتماعی، تقویت روحیه تعاون، مشارکت فعال و جمع گرایی در انسان ها مطرح می شود. در شهر پایدار باید حس تعمق به مکان ایجاد و افزایش یابد، با حفظ تراکم و ارتباطات سالم و پیش بینی اندازه مناسب برای سکونتگاه روابط اجتماعی مطلوب توسعه یابد و مفهومی دیگر از حیات مدنی رقم زده شود و به عبارتی نکته اصلی دگرگونی مفهوم شهروندان و تلاش در خلق روحیه شهروندی ای است که نیاز شهری مطلوب و پایداری است.

3-4 فضای شهری:

برای تشریح و دقیق این مقوله از بحث فضا به طور عام آغاز و با مروری بسیار گذرا اما اساسی به رابطه فضا، انسان و فرهنگ انسان در خلق فضا و نهایتا فضای فرهنگی می پردازیم.

سجاء (1989) دو مفهوم از فضا را شناسایی می کند: نخست فضای فیزیکی با ماهیت مادی است که در قالب آن مباحث کلاسیک را در زمینه نظریه های مطلق در برابر نسبی دسته بندی می کند. مفهوم دوم (که به واقع مفهومی رابطه ای است). فضای ذهنی ادراک و بازنمایی است که تلاش برای کاوش معنای فردی و محتوای نمادین و نقشه های ذهنی و تصویرسازی از چشم اندازها در آن جای می گیرند. او سپس مفهوم سومی به نام فضای اجتماعی را طرح می کند و معتقد است یکی از سخت ترین چالش ها برای نظریه اجتماعی معاصر تعریف ارتباطات متقابل این سه فضاست. لفور (1991) سه بعد فضاهای دریافتی، فکری و زیستی را به عنوان «سه آن فضای اجتماعی» که دارای روابط متقابل دیالکتیک اند می یابد. لحظه نخست رویه مکانی است که مربوط به شیوه سازمان یافتن و به کار رفتن فضاست میان واقعیت روزمره و واقعیت شهری (مسیرها و شبکه های متصل کننده مکان هایی که هر کدام برای کار و زندگی و اوقات فراغت وجود دارند). آن دوم باز نمودهای فضاست که به فضای مفهومی شده فضای برنامه ریزان، شهرسازان، تفکیک کنندگان تکنوکرات و مهندسان اجتماعی مربوط است. این فضای غالب در جامعه است که تمایل اش به سوی نظامی از نمادهای زبانی است (و بدین جهت روی آن ها عقلابی کار می شود). آن سوم, فضای باز نمودی ست، فضایی که با تصاویر و نمادهای همراه اش مستقیما در آن زیست می شود و از این جهت فضای ساکنان و مصرف کنندگان است. فضایی که با ابزارهای غیرکلامی درک می شود. فضای باز نمودی «فضای مغلوب» است و از این رو تجربه فضا مفعولی است که با فضای فیزیکی تداخل می کند و از اشیاء به عنوان نماد استفاده می کند بحث لفور این است که این سه لحظه باید با یکدیگر رابطه متقابل داشته باشند. لذا پیش از آن که تلاش کنیم فضای شهری را دگرگون سازیم (به ویژه در مبحثی به پیچیدگی فضای شهری) باید آن را بشناسیم. تلاش در جهت منسجم ساختن ابعاد اجتماعی و فیزیکی فضا یا به عبارتی متن دار ساختن فضای فیزیکی با رویه های انسان گامی مهم در درک ما از فضاست. نمی توانیم محیط مان را مجموعه نامرتبطی از اشیاء مادی بدانیم آن گونه که در گرایش برابر گرفتن شهرها با ساختمان هایشان شاهدیم (مدنی پور، 1379) از سوی دیگر نمی توانیم فضای مان را صرفا به عنوان ظرفی برای روابط اجتماعی، بدون بعد فیزیکی درک کنیم. فضای مکانی تنها ظرف انسان به حساب نمی آید، بلکه تصویرها و تخیل هایی که از آن به ترتیبی هم مستقیم و هم غیرمستقیم زاده شده و در مغزها اندوخته می شود نیز تا آن اندازه قدرت و گسترش می یابد که این ظرف را بعد از تحقق چیرگی و تسلط معنوی و مادی به شکل یک تابع در می آورد. تابعی که در معنی و در شکل شرط پذیر است (فلامکی، 1367).

ما جامعه را خلق می کنیم در عین حالی که مخلوق آنیم. ما فضا را خلق می کنیم در حالی که برهم کنشی تنگاتنگ با آن داریم و همین فضا ذهنیت ما را شکل می دهد. لذا در این جا از واژه فضای شهری صرفا در اشاره به فضای میان ساختمان ها یعنی فضاهای خالی متمایز از توده اجسام استفاده نشده، بلکه این واژه در معنایی کلی به کار رفته که تمام ساختمان ها، اشیا و فضاهای محیطی شهری و نیز افراد، رویدادها و روابط میان آنها را در بر می گیرد و همین فشا در مفهوم عام فضایی فرهنگی را شکل می دهد.

3-5 مفهوم شهروندی و تعامل اجتماعی:

«این خانه ها نیستند که شهر را می سازند بلکه شهروندان هستند.»                                       ژان ژاک روسو

اگر بخواهیم معنای دقیقی از شهروند ارایه دهیم باید رابطه شهر و شهروند را در زمان و مکان بررسی کنیم. این رابطه در طول زمان و در مکان های مختلف دچار چنان دگرگونی های مفهومی شده که بررسی آن، مقوله ای مجزاست که از محدوده این مقاله بیرون است. مثلا پریکلس یونانی معتقد است برای آن که فردی بتواند شهروند باشد باید فعالانه به مسایل شهر خود بپردازد. اما این مفهوم در طول زمان تغییر یافته تا جایی که در دنیای مدرن در بسیاری از شهرهای دنیا، شهروند به عنوان یک مصرف کننده مطرح است تا به عنوان یک مشارکت کننده در مسایل شهرش. لذا آنچه ارسطو از آن به هنر شهروند بودن تعبیر کرده (و ما امروزه آن مفهوم را از دست داده ایم) بحثی اساسی در زندگی شهری است که می تواند احیا و کاربردی شود. امروزه محققان شهرسازی وقتی مفهوم شهروندی را طرح می کنند، تاکیدشان بر آن است که شهروند نباید تنها نقش مصرف کننده را داشته باشد. بلکه باید بتواند در متن شهر قرار گیرد و لذا باید احساس همبستگی با شهر در افراد ایجاد شود. به عبارتی در شهرهای امروزی، شهر، شهروند را بلعیده و بین شهروند و کالبد شهر عدم توازن فاحشی به وجود آمده است تا جائی که رم کولهاس شهر ژنریک یا شهر عام و شهروند ژنریک را مطرح کرده و از شهر به عنوان ترمینالی برای تغییر مقصد با مسافرانی با مبدا و مقصد نامعلوم یاد می کند. در شهر امروزی از نظر فضایی شهروندان حس همبستگی با هم را از دست داده اند و شهرنشینی که با آن مواجهیم نتیجه ادراک فضایی مدرن و تغییراتی است که مدرنیته به لحاظ کالبدی و فضایی به همراه آورده است. شهر محصول تمدن است و لایه های انسان شناختی و کیهان شناختی هر تمدن در شهرهای آن تمدن پیدا است. در شهر باستانی ما مسئله شکل گیری شهر حول محور امر قدسی بوده است. شهر کهن تشبیهی بوده است از بهشت. پس به همان نسبت که بافت شهر باستانی بر منبای جهان بینی آسمانی قرار داشته، شهرهای مدرن نیز نتیجه کارکرد و وجهه مهم مدرنیته یعنی عقل ابزاری و عقل انتقادی است.

در شهرهای سنتی ایران با فروپاشی بنیان های سنتی مواجهیم، اما این امر الزاما نظام مدرن را جایگزین خود نکرده است. در حال حاضر لااقل از نظر ابزاری و فن آوری به سوی دنیای مدرن در حرکتیم. چرا که از نظر اطلاع رسانی مجبوریم خود را با جهان همراه کنیم (کافه های اینترنتی، وجود کامپیوتر در تمامی سازمان ها که خود روابط مدرن را ایجاد می کند) لذا نمی توان در فضای کالبدی مدرن شهروندی داشته باشیم بدون مسئولیت کالبدی مدرن چرا که مدرینته با خود نوعی احساس مسئولیت به همراه دارد. آیا اخلاق شهروندی که در تهران داریم به این مسئولیت رسیده است؟ برای این امر باید نوعی اخلاق مدنی حاکم شود. شهرهای ما ارزش های سنتی را کنار گذاشته اما وارد دنیای مدرن نشده است. در رابطه با دنیای مدرن رابطه ای تنگاتنگ بین کالبد و عقلانیت می تواند در آن رشد کند دانشگاه است. دانشگاه نتیجه شهرنشینی است و فردی که از دانشگاه خارج می شود خود شهروندی جدید است با دید و ذهنیت جدید نسبت به شهر خود، فردی که حقوق خود و مسئولیت های شهری و شهروندی را بهتر می شناسد. فضاهای شهری با رویکرد فرهنگی نیز می تواند عقلانیت را بسط دهد، آموزش دهد و فراگیر سازد. به عبارتی طرز تفکری که می اندیشد تصمیم گیری، مدیریت و قانون گذاری در روابط شهروندی باید به صورت عمودی صورت گیرد و مسئولیت تنها بر عهده دولت است که باید دگرگون شود. اگر بخواهیم شهروندی امروزی باشیم باید بپذیریم که روابط شهروندی در سطح مردم و شهروندان بسیار مهم است. به عبارتی هر شهروند برای دیگری حقوقی قائل باشد و اخلاق مدنی در سطح افقی و تا قانون گذاری مطرح باشد لذا باید قوه داوری شهروندان افزایش یابد یعنی نقش مصرفی شهروند کاهش و نقش شهروندی افزایش یابد. به عبارتی مردم بپذیرند اعمالی که انجام می شود به نفع آنهاست و در آن مشارکت فعال داشته باشند. تهران شهر بسیار بزرگی است. بسیار مشکل است نظم دیکته شده ای را بر آن حاکم کرد. ولی اگر در هسته های کوچک شهری در سطح محلات متمرکز شویم میسرتر خواهد بود و هویت بخشی در محلات و حرکت افقی و از پایین کارآمدتر و نتیجه بخش تر خواهد بود. این امر با ایجاد گفت و گو و تعامل اجتماعی بین شهروندان صورت پذیر است. این گفت وگو مستلزم ایجاد فضای گفت و گو است و فضای گفت و گو می تواند پیاده رو مناسب، پارک، فرهنگسرا، سایت های اینترنتی ارتباط محلی مستقر در مراکز فرهنگی، پارک های علمی آموزشی، کتابخانه، نمایشگاه و سالن های کنسرت، تئاتر، موسیقی، کافه های اینترنتی، فضای مذهبی مسجد، تکیه، حسینیه، سقاخانه، جشنواره، مراسم مذهبی، تعزیه، کارناوال، سمینار، مجله یا رسانه های خبری باشد. فضاهای گفت و گو ایجاد کننده کثرت گرایی شهروندی است و کثرت گرایی شهروندی یعنی فضایی که اخلاق مدنی بتواند شکل بگیرد و روابط بین شهروندان به صورت مسئولانه مطرح شود.

رویکرد ما به شهرسازی سنتی مان دیدگاهی نوستالژیک نیست، چرا که تغییر مداوم انسان و جامعه را تقریبا همه بینش های فلسفی پذیرفته اند. چه از نظر اسلام به عنوان حرکت جوهری، چه از نظر مارکسیست ها به عنوان جبر تاریخی و چه از نظر اومانیست ها به عنوان نسبیت اخلاق، تغییر انسان و جامعه به معنای تغییر ارزش ها و هنجارهای اجتماعی است که رفتار و گرایش جامعه و شهر را تغییر می دهد این تغییر باعث تحول دائمی شهر می شود، تا جایی که می بینیم یک شهر در طول تاریخ خود دچار چنان دگرگونی ارزشی ای می شود که ارزش های دیروز تبدیل به صد ارزش های امروز می کند. اما مشکل از زمانی شروع می شود که تلاش می شود از طریق کپی کردن یک کالبد یا یک سیستم مدیریت موفق در جامعه ای خاص و تحقق آن در جامعه دیگر ارزش های مورد قبول آن جامعه یا گروه های معینی از جامعه مانند طبقه مرفه یا متوسط را تحقق بخشید که نتیجتا با کل جامعه در تضاد قرار می گیرد. پس در این جا با در نظر داشتن زمان و تغییرات حاصل از آن محله به عنوان یک سلول شهر ایرانی نه تنها از جنبه کالبدی، که به لحاظ اجتماعی، فرهنگی، مدیریتی بررسی شده است و در نگاهی مقایسه ای تلاش شده جای خالی آنچه را سرعت شهرنشینی و تحولات بی سابقه اخیر بالاجبار به همراه آورده پررنگ کرده و به فضاهای فرهنگی اجتماعی در مقیاس محله با رویکردی متفاوت در مشارکت مردم در امور شهر پرداخته شود.

شهر سنتی ایران، شهری بود که براساس باورها و اعتقادات مذهبی شکل گرفته بود. شهری دارای هسته مرکزی تعریف شده که سلسله مراتب در تمامی جنبه های عملکردی، کالبدی و اجتماعی آن وجود داشت. اصل مذهبی صله ارحام در تعیین محدوده های شهر و محلات نقشی اساسی داشت (تقسیمات شهری باید آن چنان می بود که دیدار از دوستان و آشنایان و آگاهی از وضعیت ایشان براحتی میسر باشد). لذا فضای انسانی، حاصل توجه به مقیاس انسانی بود و تداوم عرصه ها و بافت ها در انسانی تر کردن فضا نقش داشت. مقیاس مطلوب و متناسب محلات، فضایی را به وجود می آورد که فرد براحتی قلمرو آن را در مدت زمانی کوتاه طی کرده و محیطی آشنا را هر روز تجربه می کرد، به آن تعلق خاطر می یافت و در حفظ آن و احراز هویت برای محیط سکونت خویش می کوشید، توجه به زندگی عمومی، گرچه هیچ شباهتی به نوع غربی آن نداشت، ولی بسیار عمیق دارای رنگ و بوی سنتی با ارزش گذاری به انسان و نیازهای او اعمال می شد. محلات نسبتا خودکفا بوده و نیازهای معیشتی، مذهبی، بهداشتی. و خدماتی ساکنان خود را رفع می کردند. در تلفیق با طبیعت به خوبی از امکانات طبیعی منطقه سود می بردند. در دهه های اخیر با تحولات جدید شهرسازی، محلات به لحاظ کالبدی تخریب و رفته رفته اعتبار و ارزش گذشته خود را از دست داده اند. جریان ها مسیری که غرب صنعتی سال هاست پیموده است، بسیاری از جوامع به تازگی تجربه می کنند و با وضعیتی بسیار نامساعدتر، زیرا از سویی با بحران های اقتصادی شدیدی مواجهند و از سوی دیگر گسترش وسایل ارتباط جمعی، زمینه های تغییر ارزش ها، معیارها و سنت ها را فراهم کرده است. در واقع امروزه در شهرهای ایران سه لایه تمدنی در لایه های ذهنی شهروندان وجود دارد. یک لایه ایران باستان که تمام ناسیونالیسم ایرانی بر آن بنا شده، دوم لایه اسلام شیعه، سوم لایه مدرن یا لااقل آن چیزی که ما از مدرنیته گرفته ایم که البته تا امروز ناکامل است. این سه لایه در واقع آن گونه که باید با یکدیگر تفاهم داشته باشند، ندارند. لایه مدرن بر دو لایه دیگر از لحاظ شهری و شهروندی تسلط دارد. لایه مدرن شهروند تهرانی، لایه ای که از مدرنیته فهمیده، تمام روابط شهری وی را تعیین می کند از آن دو لایه دیگر، یکی لایه ایمانی را تعیین می کند و دیگری یک نوع لایه تخیلی است. ایران باستان در واقع لایه تخیلی شهروندان تهرانی را تعیین می کند. چرا که ایرانیان باور دارند تاریخی بزرگ با گذشته ای پر افتخار دارند. لایه مهم سلامی هم لایه ایمانی آنهاست. دین آنهاست که با آن زندگی می کنند و لایه مهمی برای آنهاست. ولی لایه ای که روابط شهری آنها را تعیین می کند لایه مدرن است. چرا که، شهرهایی که به وجود آمده اند ماحصل مدرنیته اند. شهر تهران هم اکنون گرفتار ایران باستان نیست شهری است که گرفتار دنیای مدرن است و نمی داند با این مدرنیته چه کند. یعنی مدرنیته در گلوی شهر ما گیر کرده، البته رفع اشکال در فهم صحیح مدرنیته است چرا که از شرایط جهانی نمی توان فرار کرد. اینکه چشم خود را ببندیم و نخواهیم که به جهان نگاه کنیم در واقع نابودی است. از طرفی نقشی را که میراث فرهنگی ما می تواند داشته باشد و آن هسته های کوچک شهری و محله ای میتوانند بازی کنند تلاش در این جهت است که در دنیای امروز شهروندی ایرانی باشیم. لذا می توان رابطه سالمی میان سنت و مدرنیته ایجاد کرد و هیچ گاه نباید یکی را به نفع دیگری از بین برد. تا آن جا که سنت می تواند وارد گفت و گوی با مدرنیسم شده و حفظ شود. مدرنیته هم اگر که نتواند با فضای سنتی جامعه و شهر ارتباط مناسب پیدا کند همواره با مشکل رو به رو خواهد شد.

بی فرهنگ بودن خطرناک ترین مورد برای هر شهروند ایرانی است. یعنی از نظر فرهنگی دچار خلا باشیم چه خلاء فرهنگی باستانی، چه سنتی و چه مدرن. به معنی تبدیل شدن به مصرف کننده صرف. بدون هویت و گم گشتگی یا یک جور پوچ گرایی شهری، اتفاقا دو فرهنگی بودن از خیلی لحاظ مفید است یعنی «داشتن فرهنگ شهری خودی در عین فرهنگ شهری جهانی» و آگاهی داشتن به این مسئله خیلی جالب است که ما به نقد غربی ها از مدرنیته توجه داریم اما به خود مدرنیته به میزان کافی توجه نمی کنیم. غربی ها نتایج حافظ تاریخی خود را بررسی و تحلیل می کنند. مثلا نتایج جنگ جهانی دوم یا استالینیسم. ولی جوابی که برای آن پیدا می کنند به هیچ وجه زیر سوال بردن شهروندی یا اخلاق شهری آنها نیست. حال چنانچه به وجود رابطه تعاملی بین کالبد، فضا، روابط اجتماعی و رفتار انسان ها و فرهنگشان باور داشته باشیم برای تبدیل شهروند مصرفی به مشارکت کننده فعال در فضا می توانیم سرفصل های را به صورت کلی زیر جهت بستر سازی تحول مفهوم شهروندی تبیین نماییم:

-         آموزش؛

-         مهیدات کالبدی؛

-         مدیریت؛

-         تدوین مقررات، قانون گذاری و یافتن جایگاه قانونی در امر مشارکت.

3-6 آموزش:

در شهرهای سنتی مثل یزد، کرمان و کاشان خانه های سنتی «به جز موارد استثنایی» از بین رفته است، اما توسط چه کسی؟ توسط خود مردم. این یعنی نبود اخلاق شهروندی. یکی از مسائل اخلاق شهروندی حفظ فضای شهری است. در واقع به وسیله انسان ها بخشی از میراث کشور از بین می رود و این چنین است که بحران معنی ایجاد می شود، زیرا فقط رابطه مصرفی و پولی مطرح است، لذا یکی از اقداماتی که می توان انجام داد شناسایی ثروت های فرهنگی و فضاها و اماکن فرهنگی در سطح محلات و معرفی و نمایاندن قدر آنها به مردم، آشنایی دادن به مردم در مورد شهرشان به طور اعم، آگاهی دادن در مورد وضعیت کالبدی شهر و محله شان به طور خاص و این که محله چه اهمیتی دارد و نبودش چقدر به روان شهر لطمه می زند است. نه تنها کالبد شهر بلکه روان شهر چرا که هر شهر جان دارد. هر شهر متشکل است از کالبد و جان یا روح. شهرهای بزرگ دنیا همه دارای روح بوده و هستند. این روح نمی تواند بیمار باشد و باید این روح را درمان کرد و روح شهر را فقط شهروندان می توانند درمان کنند. در این رابطه می توان به برگزاری مراسم سنتی، مذهبی، جشن ها، اعیاد، جشنواره، کارناوال، سمینار، تئاتر، سینما، مجلات و رسانه ها اشاره کرد که با ایجاد فضای گفت و گو اخلاق مدنی تشویق و ترغیب شود. که در واقع تاکیدی است بر نقش خانه های فرهنگ و فرهنگسراها و عناصر و فضاهای مذهبی و سایر فضاهای فرهنگی به عنوان فضاهای فرهنگی محله ایکه در مبحث تمهیدات کالبدی بدان ها خواهیم پرداخت.

3-7  تمهیدات کالبدی:

از آن جا که شهرهای امروزی از نظر ساختار اجتماعی، ترکیبی از فرهنگ ها و خرده فرهنگ های گوناگون هستند، ضروری است که تمهیدات لازم در طرح ها و برنامه ریزی ها پیش بینی شود تا هر یک از گروه های اجتماعی، قومی و مذهبی... بتوانند در صورت تمایل، قلمرو فضایی خاص خود و یا به عبارتی واحدهای همسایگی مطلوب خود را در شهر داشته و قادر باشند تا شیوه زندگی مشخص خویش را در این محدوده ها برقرار سازند. در چنین وضعیتی، افراد با توجه به نیازها و روحیات خویش می توانند در مشخص ساختن، حفظ و نظارت بر حریم و قلمرو خود، اقدام کنند. این امر به تنوع و غنای فرهنگی، اجتماعی و کالبدی شهر می افزاید. اما ضروری است که طراحی فضاهای عمومی شهری مابین و مرتبط کننده چنین قلمروهایی، از جذابیت برخوردار باشد تا به افزایش ارتباطات متقابل و مناسبات اجتماعی بین ساکنان آنها یاری کند. علاوه بر وجود مالکیت واقعی بر عرصه ها که بیانگر میزان نظارت و کنترل بر فضاها و حریم آنهاست. باید به امر تعمیم مالکیت سمبلیک در فضاهای عمومی توجه داشت. طراحی صحیح و پیش بینی فعالیت های زنده و جاذب، تشدید استفاده از فضای عمومی، تقویت ارتباطات اجتماعی، افزایش حس تعلق افراد به محیط را در پی داشته و احساس مسئولیت آنها را در بهره برداری بهینه از فضا تقویت می کند. در نظر گرفتن خواست گروه های سنی مختلف و ناتوان جسمی جامعه از نظر دسترسی، منیت، آرامش، خلوت و یا تحرک فضایی، تنوعی را در فضای شهر پدید می آورد که هر گروهی برای خود قلمروی را در آن متصور شده و به حیات و فضای شهری مرتبط می گردد.

توجه به راه پیاده به عنوان فضاهای عمومی که حیات شهر در آنها جریان دارد، در نظر گرفتن ترکیبی از انواع عرصه ها، تماما سبب برقراری ارتباط بهتر با محیط و نظارت مسئولانه تر بر فضا می شود. باید همواره توجه داشت که قلمرو ذهنی که هر فرد برای زندگی خصوصی وی و مکمل آن است و شاید در بسیاری مواقع برکنار از شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و کالبدی که قلمرو ذهنی را مشخص می دارند، یادها، حوادث و خاطرات را نیز بتوان در شکل گیری این حریم موثر دانست. توجه به موارد فوق امری اساسی در روند طراحی فضای شهری است.

عناصر و فضاهای فرهنگی اجتماعی محلی را می توان به شرح زیر تفکیک و سیر تحول آن را بررسی کرد.

فضای مذهبی (مسجد، تکیه، حسینیه، فاطمیه، امامزاده، سقاخانه) مسجد محلی برای ارتباطات اجتماعی در مقیاس محله و رفع و رجوع مشکلات اهالی به شمار می آمد و معمولا حیاط تکیه یا حسینیه ها هسته مرکزی محله را تشکیل می داد که سایر عناصر خدماتی در پیوند با آن و در تکمیل آن جانمایی می شد. سقاخانه ها نقاط عطفی در کالبد محلات بودند. امروزه ارتباط مساجد با سایر فضاهای فرهنگی و تعاملات اجتماعی جدا افتاده که همراهی اینها می تواند در پیوند دادن تعاملات شهروند سنتی با مدرن نقش داشته باشد.

4- جامعه شناسی شهری و مسائل اجتماعی شهر

سکونت در "شهر" آثاری بر زندگی فردی و جمعی انسان‌ها می‌گذارد که از حدود دو قرن پیش تاکنون، موضوع تأمل اندیشمندان اجتماعی بوده است. چند وجهی بودن این اثرات و نیز فرایندها و جریانات موجود در درون اجتماعات شهری، متفکران بسیاری را از علوم مختلف به خود مشغول داشته است.

جامعه‌شناسی شهری از جمله شاخه‌های معرفتی است که صرفاً و اختصاصاً "شهر" را بعنوان یک "محیط مخلوق" و به عنوان یک "محصول اجتماعی"، کانون توجه و مطالعة خود قرار می‌دهد.

از منظر این علم، "شهرنشینی" مرحلة گذار از اجتماع مبتنی بر علقه‌های خونی به جامعة سازمان یافته مبتنی بر قراردادهاست. شهر تولیدکنندة فرهنگ است. چون محیط شهری شیوه‌های خاصی از زیستن، کارکردن، رابطه برقرار کردن و مصرف کردن را بر ساکنانش عرضه می‌کند. از این رو جامعه‌شناسی شهری پاسخ دهی به پرسش‌هایی را وظیفه خود می‌داند که برخی از آنها چنین‌اند:

-    رشد و توسعة شهرها تابع چه متغیرهایی است و آیا گسترش شهرها از الگوی واحدی تبعیت می‌کند؟

-    عناصر بنیادی سازمان شهر کدامند؟ و این عناصر چگونه تحت تأثیر رفتار کنشگران تغییر می‌کند؟

-    صورت‌های فضایی متفاوت چه تأثیری بر انسجام گروه‌های اجتماعی ساکنان شهر دارد؟

-    فضاهای شهری و عناصر بنیادین آن چگونه مایة تحکیم یا تضعیف روابط گروه‌های اجتماعی ساکن در شهر می‌شوند؟

-    چه رابطه‌ای میان خصوصیات یک شهر به لحاظ کالبدی و اقتصادی (شیوة تولید) و طبایع افراد ساکن در آن وجود دارد؟

-    شهرها را چگونه می‌توان اداره کرد به گونه‌ای که هم منافع جمعی و هم در عین حال منافع فردی ساکنانش توأمان تأمین شوند؟

-     سازمان قدرت در شهرها چگونه است و کدام گروه‌های اجتماعی سیادت دارند؟

نباید از یاد بُرد که "فقر شهری" و نابسامانی‌های ناشی از کجروی و وقوع انواع جرائم در شهرها بود که نخستین دستمایه‌های مطالعات جامعه‌شناسی را فراهم ساخت. اما این علم بمرور، مسائل و موضوعات پیچیده‌تری را مورد تحلیل قرار داد که همگی بر محور زندگی شهری استوارند. مسائل و موضوعاتی چون جنبش‌های شهری، هویت شهروندی، وجود و گسترش مناطق جرم، مشارکت شهروندان و نهایتاً حکمرانی شهری از جمله مسائل متأخر در این علم‌اند.

برای تبیین مسائل پیش گفته، رویکردهای نظری متعددی ارائه شده‌اند که هر کدام جنبه‌هایی از واقعیت زندگی شهری را پوشش می‌دهند. دو رویکرد عمده در جامعه‌شناسی شهری کلاسیک وجود دارند که به اجمال می‌توان آن‌ها را چنین معرفی کرد:

1ـ رویکرد بوم شناختی در جامعه‌شناسی شهری بر این پایه است که شهرها بطور اتفاقی رشد نمی‌کنند بلکه در واکنش به ویژگی‌های مساعد محیط و بر مبنای سه فرایند مهم رقابت، تهاجم و جانشینی گسترش می‌یابند. صاحبان این دیدگاه معتقدند، استقرار سکونتگاه‌های بزرگ شهری و توزیع انواع مختلف محلات در شهرها بر پایة اصول مشابهی قابل درک است. بعبارت دیگر الگوی واحدی برای رشد و تحول شهرها وجود دارد.

اشکال چنین دیدگاهی آن است که به اهمیت طرح و برنامه‌ریزی آگاهانه در سازماندهی شهر، کمتر توجه شده و توسعه شهری را بعنوان یک فرایند طبیعی در نظر می‌گیرد.

2ـ رویکرد دیگری در مطالعات جامعه‌شناسی شهری وجود دارد که بر طبق آن به شهرنشینی بعنوان یک شیوة زندگی اجتماعی تأکید شده است. براساس این دیدگاه، زندگی در شهر، اثراتی بر روابط اجتماعی می‌گذارد. مثلاً در شهر، روابط بی‌نام، سطحی، ناپایدار، سودجویانه و عقلانی است.

دیدگاه‌های فرهنگ‌گرایانه به "پدیدة شهر" در تداوم چنین رویکردی امروزه بوجود آمده‌اند که شهر را بعنوان یک «سامانة اخلاقی» تعریف می‌کنند. در این دیدگاه‌ها، شهرها محیط‌های ناهمگنی از خرده فرهنگ‌ها تلقی می‌شوند که یک مدیریت شهری کارآمد می‌بایست به ایجاد تعادل و توازن و انتظام‌بخشی به چنین اجتماعی بیندیشد و کوشش کند.

بر این اساس به نظر می‌رسد گام نخست در ادارة مقتدرانه و هوشمندانة یک شهر آن است که اجتماعات شهری را بر مبنای کارکردهایشان گونه‌شناسی کنیم. باید دانست نقطه ثقل حیات یک شهر چیست؟

شهر های بزرگ  با مسائل پیچیده‌ای روبروهستند که در درجة اول، شناخت عالمانة آنها از وظایف جامعه‌شناس شهری است.

در قلمرو این مسائل می‌توان به گسترش بی‌‌رویة مناطق حاشیه‌نشین شهر اشاره کرد که کانون‌های بالقوه برای ناهنجاریهای  اجتماعی فراهم کرده است. به دنبال چنین رشد بی‌رویه‌ای، "جدایی گزینی فضایی" اتفاق افتاده است به این معنا که تفاوت و تبعیض در ارائه خدمات عمومی به ساکنان شهر و توزیع ناعادلانة امکانات رفاهی و تجهیزات شهری در مناطق مختلف شهر به چشم می‌خورد. چنین شرایطی، نارضایتی های عمومی را پدید خواهد آورد.

مدیریت شهری عقلانی می‌باید به تنوع خرده فرهنگ‌ها در شهر توجه نشان دهد و موضوع همجواری قومی، طبقاتی و مذهبی و چالش‌های احتمالی ناشی از آن را نباید از نظر دور بدارد.

علاوه بر این‌ها موضوعاتی چون ارتباط در شهر، کیفیت فضاهای عمومی، کیفیت مداخلة شهرنشینان در ادارة‌ امور شهر و محله از جمله موارد مورد اعتنا در حیطة دانش جامعه‌شناسی شهری خواهند بود.

 

5- طراحی شهری و روان شناسی محیط

5-1 طراحی شهری و روان شناسی محیط:

طراحی فضاهای شهری مساله ای است که متخصصان امر در مورد چگونگی انجام آن هنوز اتفاق نظر کامل ندارند (بحرینی، 1375) و به همین سبب نیاز به راهکاری جدید در طراحی شهرها روز به روز بیشتر توسط مردم، مدیران شهری و طراحان شهر مورد تاکید قرار می گیرد. مجموعه مقالات جالبی که در ابتدای این دهه (دسامبر 1990) در مجله برنامه ریزی شهری و روستایی در انگلستان منتشر گردید رشته اندیشه های گوناگونی را که در برنامه ریزی و طراحی شهرهای آینده مورد توجه قرار خواهد گرفت به خوبی نشان داد. مقاله محیط سبز شهری (Ec, 1990) توسط کمیسیون جوامع اروپایی مثال دیگری بر توجه روزافزون به دیدگاه های جدید است. به موازات ملاحظات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی که به طور سنتی اساس تصمیم گیری های شهرسازی را تشکیل می داده است، حفاظت و ارتقاء محیط زیست امروزه به عنوان یک نیاز اساسی برای شهرسازی مطلوب در نظر گرفته می شود. همه این عوامل باید نقشی در طراحی و برنامه ریزی شهرها داشته باشند. از نظر برنامه ریزان و طراحان مساله این است که این ملاحظات چنان با یکدیگر تلفیق شوند که فضای حاصل رضایت استفاده کنندگان آن را فراهم سازد. اینجاست که نقش مهم روان شناسی محیط مشخص می شود. متخصصان چنین رشته هایی به خوبی قادرند براساس تحقیقات خود خصوصیات یک فضای رضایت بخش را در طیف گسترده شرایط مختلف که طراحی شهر با آن سر و کار دارد برشمارند.

اغلب مطالعات مربوط به مسائل شهری به خودی خود کفایت نمی کند و معمولا این طراحی شهری است که باید اقدام به خلق آن چنان فضای واقعی بنماید که برای مردم قابل زندگی باشد. مساله این است که این طراحان چگونه می توانند اطلاعات مورد نیاز خود را جهت ایجاد بستر مناسب برای زندگی انسان به دست آورند. این موضوع در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته و خصوصا به این نکته پرداخته می شود که روان شناسان محیط چه نقشی در تدارک این اطلاعات می توانند به عهده بگیرند. علاوه بر آن در اینجا به برخی از مسائل مورد نظر طراحان شهری و همچنین روش هایی که طراحان جهت خلق ایده های جدید از آن ها استفاده می کنند اشاره خواهد شد.

شهرها اندام های پیچیده ای هستند که در واقع هرگز به درستی شناخته نشده اند. تاثیر شهرهای کنونی بر مردم و کیفیت زندگی آنها، بر منابع طبیعی و بر محیط کالبدی و طبیعی از بسیاری جهات مخرب بوده است. ولی با وجود این ادامه و حتی تشدید سیل مهاجرت از روستاها به شهرها در اکثر نقاط دنیا به نظر می رسد که صرف نظر از این که چگونه توسعه شهرها را برنامه ریزی کنیم تقریبا توان توقف و یا مقابله با این تخریب را نداریم. روش های شهرسازی سنتی موفق به حل مسائل شهرها نشده و به همین علت فکر یک شهرسازی متفاوت و متکی به راهکارهای جدید در حال شکل گیری است. فلسفه مشترک همه این تفکرات جدید این است که شهرسازی آینده در اطراف محور یک نحوه زندگی پایدارتر دور بزند. پایداری در اصل به معنی محدود کردن زیان های زیست محیطی و فعالیت در چارچوب محدودیت های تحمیل شده محیط کالبدی و طبیعی و عوامل اقتصادی و اجتماعی است.

از نظر اصولی، پایداری بر پایه این مفهوم ساده قرار گرفته که طبیعت برای هر کاری که مردم روی زمین انجام می دهند محدودیت ایجاد می کند و این که هر تصمیمی که در مورد تغییر کاربری یعنی نحوه استفاده و اداره زمین و یا تغییر عناصری که محیط را تشکیل می دهند گرفته شد و تاثیراتی نه تنها بر جنبه های خاصی از محیط، بلکه بر کل محیط نیز می گذارد. بر همین اساس یک حرفه و رشته علمی جدیدی به وجود آمده تحت عنوان برنامه ریزی محیطی که سعی دارد پیوند بین انسان، زمین و طبیعت را برقرار سازد. برنامه ریزی محیطی که گاهی نیز برنامه ریزی منظر نامیده شده نوعی نگرش و یا دیدگاه فلسفی به برنامه ریزی است که قابل کاربرد به شهرها و روستاها می باشد. این دیدگاه در حقیقت راهکاری است که برنامه ریزان، مدیران و مردم را به این امر واقف می سازد که تصمیمات مربوط به برنامه ریزی کاربری و مدیریت زمین باید براساس شناخت هر چه بیشتر از تعامل بین انسان و طبیعت استوار باشد. این دیدگاه برخلاف نظام های شهرسازی متداول در غرب تصریح می کند که توجه به ملاحظات محیطی همیشه باید در اولویت قرار داشته باشد. برنامه ریزی محیطی می خواهد اطمینان حاصل کند که هر نوع کاربری جدید در محلی قرار گیرد که حداقل خسارت زیست محیطی را به بار آورده و به گونه ای صورت گیرد که مدیریت محیط جدید حتی المقدور به ارتقاء محیط و کیفیت زندگی بینجامد. بنابراین، این رشته همان قدر با مردم و نیازهای آن ها در ارتباط است که با محیط کالبدی و طبیعی که بستر تامین این نیازها را فراهم می سازد. و همانقدر با نقشی که ادراک محل در زندگی روزمره ما بازی می کند مربوط می شود که با شناخت ضروریات معمول اقتصادی و اجتماعی در ارتباط است.

راهکار برنامه ریزی محیطی درمورد شهرها این امکان را فراهم می کند که کلیه تصمیم گیرندگان اعم از برنامه ریزان، مدیران، اقتصاددانان و کسانی که در مباحث اجتماعی فعالیت دارند، اموری نظیر نیاز به هوای پاک، آب سالم، اختصاص زمین کافی جهت تولید مواد غذایی و حفاظت از منابع محدود طبیعی را در فرآیند برنامه ریزی به منظور تحقق شهر پایدار مدنظر قرار دهند. عواملی که اغلب در ادبیات پایداری کمتر به آن توجه شده است، عوامل اجتماعی و خصوصا ادراک انسان از کیفیت زندگی در محیط های شهری است. این که مردم تا چه حد از آنچه برنامه ریزان محیطی و طراحان به هنگام حل مسائل فضایی تولید می کنند راضی هستند، جای بحث زیادی دارد. ادبیات وسیعی در مورد رابطه و پیوند بین ادراک محلی و میزان رضایت مردم از فضا و محل به وجود آمده است. این همان موضوعی است که باید در فرآیند برنامه ریزی محیطی ادغام شده و در دسترس برنامه ریزان و طراحان محیط قرار گیرد. از طرف دیگر نتیجه فعالیت های روان شناسی محیط نیز به ندرت تاثیر در چگونگی برنامه ریزی و طراحی شهرها داشته است. این گروه سال ها است که بر روی ادراک شهرنشینان از کیفیت زندگی روزانه آن ها و عکس العمل در برابر آن مطالعه کرده اند لیکن این مطالعات کوچک ترین تاثیری در طراحی اجزاء و عناصر شهری نداشته است. برخی از نویسندگان درصدد بر آمده اند که خلأ و فاصله موجود بین جنبه های نظری حاصل کار دانشمندان خصوصا جامعه شناسان و نیازهای طراحان را پر کنند. طراحان به دنبال کسب اطلاعات معتبری در مورد انواع محل هایی که برای مردم درست می کنند هستند، در نتیجه اغلب در به کار بستن نتایج تحقیقات روان شناسان محیط در پروژه های خاص طراحی محیط با مشکل روبرو می شوند. البته هیچ یک از دو طرف در این کار مقصر نیستند. مساله صرفا به تفاوت نگرش طراحان و دانشمندان مربوط می شود. نحوه برخورد طراح به ناچار از این جهت متفاوت است که الزامات اقتصادی پروژه ها انجام کار در چارچوب خشک محدودیت های مالی و زمانی را الزام آور می نماید. بنابراین بدیهی است طراح فرصت و امکانات لازم جهت انجام تحقیقات اساسی در مورد هر پروژه را ندارد. چنانچه طراح بخواهد از اطلاعات تهیه شده توسط روان شناسی محیط استفاده به عمل آورد، این اطلاعات باید به گونه ای باشد که بتواند به تصمیم گیری طراح در پشت میز طراحی کمک نماید.

در دسترس بودن نتایج تحقیقات روان شناسان محیط برای طراحان این نتیجه مهم را عاید خواهد کرد که طرح های آینده نسبت به نیازهای استفاده کنندگان حساسیت بیشتر را از خود نشان دهند. کار گرین بی (1981)، الکساندر و همکارانش (1977) و کاپلن و کاپلن (1982 و 1989) شناخت بیشتری را در مورد نوع سوالاتی که باید از جامعه شناسان و روان شناسان پرسید در اختیار شهرسازان و طراحان قرار داده است. نویسندگان دیگری همچون کوپر مارکوس و سرکیسیان (1986) که نتیجه طیف وسیعی از مطالعات مربوط به مسکن را گردآوری کرده اند، اطلاعات جامعه شناسی را به گونه ای تبیین کرده اند که قابل استفاده برای طراحان باشد. موستین (1979) و هاریسون و برگس (1988) که اطلاعات موجود در مورد رفتار مردم نسبت به طبیعت و فضای باز در شهرها را مورد بررسی قرار داده و علاوه بر آن پروژه های تحقیقاتی متعددی را نیز در این زمینه انجام داده اند، اطلاعاتی را تولید کرده اند که مستقیما قابل به کارگیری در فرآیند طراحی و برنامه ریزی شهرها است.

  

6- فضاهای‌ ذهنی‌ و عینی‌

6-1  فضاهای‌ شهری؛ ویژگیها و پتانسیلها : 

  هر یک‌ از ما دارای‌ سرپناهی‌ هستیم. داخل‌ این‌ سرپناه‌ بنا به‌ سلیقه‌ و توانایی‌هامان‌ آراسته‌ شده‌ است‌ و دارای‌ شیوه‌هایی‌ برای‌ معاش‌ هستیم، و به‌ تناسب‌ آن‌ شیوه‌ هر روزبخشی‌ از اوقاتمان‌ را به‌ اعمال‌ و رفتاری‌ تکراری‌ در فضاهایی‌ خاص‌ سپری‌ می‌کنیم. عمدتاً‌ مسیرهای‌ مشخصی‌ را می‌پیماییم‌ و در مکانهای‌ مشخصتری‌ به‌ اعمال‌ روزمره‌ مبادرت‌ می‌ورزیم. دارای‌ خویشان، دوستان‌ و همراهان‌ و امکاناتی‌ برای‌ زندگی‌ هستیم‌ و البته‌ وجود کسانی‌ را که‌ همراهی‌ و همدلی‌ چندانی‌ با ما ندارند را نیز تحمل‌ می‌کنیم‌ و یا در ستیزه‌ با آنها به‌ سر می‌بریم.

 اعمال‌ و رفتارمان‌ متکی‌ به‌ هنجارهای‌ فردی‌ و اجتماعی‌ است، چه‌ هنجارهایی‌ که‌ به‌ صورت‌ قانون‌ درآمده‌اند و چه‌ هنجارهایی‌ که‌ در عرف‌ جامعه‌ مورد پذیرش‌ جمعی‌ واقع‌ شده‌اند. دارای‌ اهداف‌ و چشم‌اندازهای‌ کوتاه‌ مدت‌ و بلند مدت‌ هستیم‌ و برای‌ رسیدن‌ به‌ آنها از نیروها و امکاناتی‌ مدد می‌گیریم. دارای‌ باورها و اعتقاداتی‌ هستیم‌ و بر طبق‌ آنها رفتارهایمان‌ را تنظیم‌ می‌کنیم.

 مجموعه‌ی‌ آنچه‌ به‌ طور خلاصه‌ برشمرده‌ شد همان‌ چیزی‌ را تشکیل‌ می‌دهد که‌ نگارنده‌ از آن‌ با عنوان‌ « فضاهای‌ ساختاری» نام‌ می‌برد. فضاهای‌ ساختاری‌ ذهن‌ انسان‌ همانگونه‌ که‌ اشاره‌ شد از عناصر مادی‌ و معنوی، جاندار و بی‌جان‌ تشکیل‌ شده‌ است.

 مهمترین‌ ویژگی‌ « فضاهای‌ ساختاری » محدود کردن‌ است، که‌ در این‌ نوشتار از آن‌ به‌ عنوان‌ «محدوده‌ سازی» نام‌ می‌برم. برای‌ درک‌ عمیق‌ ماهیت‌ ساختارها باید به‌ ویژگی‌ «محدوده‌ سازی» آنها توجه‌ کرد. آنچه‌ که‌ «محدوده‌ سازی» و یا «ساختارها» انجام‌ می‌دهند عبارت‌ است‌ از پیشگیری‌ از بی‌نهایت‌ هرچ‌ و مرج‌ و بی‌ هدفی‌ و یا تناقض‌ و تضاد هدفها. پیشگیری‌ از بی‌نهایت‌ هرج‌ و مرج‌ علت‌ وجودی‌ تشکیل‌ دولتها نیز هست‌ که‌ موضوع‌ بحث‌ نگارنده‌ نمی‌باشد. 

 حرکتها در شرایط‌ مشخص‌ بودن‌ مسیرها و هدفها است‌ که‌ به‌ مقصد می‌رسند و یا نمی‌رسند، اما در شرایطی‌ که‌ مسیرها و هدفها مشخص‌ نباشند و یا فراوان‌ و بی‌نهایت‌ باشند، به‌ نابودی‌ منتهی‌ می‌شوند. بی‌نهایت‌ هرج‌ و مرج‌ و بی‌نظمی، نابودی‌ و اضمحلال‌ را به‌ دنبال‌ دارد و تنها در شرایط‌ نظم‌ یعنی‌ مشخص‌ بودن‌ مسیرها و هدفها است‌ که‌ خلق‌ و آفرینش‌ صورت‌ می‌گیرد. از قضا دیگر عنصر اصلی‌ در ساختارها وجود نظم‌ و انضباط‌ است. در شرایط‌ مشخص‌ بودن‌ مسیرها و هدفها خلاقیت‌ صورت‌ می‌گیرد. بناها یا همان‌ ساختارها حاصل‌ خلاقیت‌ هستند و هیچ‌ خلق‌ و آفرینشی‌ صورت‌ نمی‌گیرد مگر به‌ واسطه‌ی‌ وجود تفکر و حرکتهای‌ منظم.    نظم‌ در خلاقیت‌ به‌ معنای‌ آن‌ است‌ که‌ هر جزء حاصل‌ و متاثر از جزء دیگر است. به‌ عبارتی‌ زاییده‌ی‌ جزئی‌ است‌ که‌ مبنایی‌ برای‌ پدیداری‌ و در افتادن‌ چشم‌اندازها و افقهای‌ جدید شده‌ است. هر ساختارِ‌ خلاقانه، حاوی‌ پیوندهای‌ شبکه‌یی‌ است‌ و یا دستکم‌ آنکه‌ امکان‌ برقراری‌ پیوندهای‌ شبکه‌یی‌ به‌ صورت‌ بالقوه‌ در آن‌ وجود دارد. خلاقیت‌ به‌ اصالت‌ ساختارها منجر می‌شود. اما فراوان‌ ساختارهای‌ بدون‌ اصالت‌ نیز موجود است. این‌ فراوانی‌ سر به‌ بی‌نهایت‌ می‌زند، چرا که‌ همواره‌ بوده‌ و هست‌ و خواهد بود. ساختارهای‌ بدون‌ اصل‌ و اصالت‌ نه‌ حاصل‌ زایندگی‌ و خلاقیت‌ که‌ حاصل‌ سرهم‌ بندی‌ است، از اینجا و آنجا به‌ عاریت‌ گرفته‌ شده‌ است. پیوندها لزوماً‌ با یکدیگر ارتباط‌ ندارند و یا نمی‌توانند ارتباط‌ برقرار کنند و چه‌ بسا به‌ نفی‌ و در هم‌ شکستن‌ یکدیگر بپردازند. همین‌ عدم‌ امکان‌ ارتباط‌ و تحرک‌ مانع‌ از حرکتهای‌ عمودی می‌شود و تحرکها در حد افقی  باقی‌ خواهند ماند. حرکتهای‌ افقی‌ فعل‌ پذیرند و تاثیر پذیر و از امکان‌ نقش‌ آفرینی‌ تاثیرگذار محروم، مگر آنکه‌ به‌ انتحار دست‌ بزنند. 

 هستی‌ دارای‌ ساختار است‌ و انسانها به‌ عنوان‌ جزئی‌ محدود از هستی‌ موجوداتی‌ ساختارمند هستند. ساختارهای‌ ذهنی‌ و عینی‌ انسانها از این‌ لحاظ‌ که‌ همه‌ی‌ آمال‌ و آرزوهای‌ انسانها را در بر می‌گیرند از اهمیت‌ فراوان‌ برخوردارند. به‌ عبارتی‌ حیات‌ انساها در میان‌ همین‌ «فضاهای‌ ساختاری» است‌ که‌ به‌ انجام‌ می‌رسد. در چنین‌ شرایطی‌ اهمیت‌ تاثیرگذاری‌ و تاثیرپذیری‌ از ابعاد و زوایای‌ ساختارها به‌ خودی‌ خود آشکار است. 

 یک‌ تقسیم‌ بندی‌ مهمی‌ که‌ می‌توان‌ درباره‌ی‌ ساختارها مطرح‌ کرد، درونی‌ و بیرونی‌ بودن‌ آنها است. ساختارها از درونی‌ تا بیرونی‌ در امتداد هستند، به‌ عبارتی‌ در دو سر یک‌ طیف‌ قرار دارند. می‌توان‌ درونی‌ترین‌ ساختارها را وجود هر انسان‌ برای‌ خود او دانستو بیرونی‌ترین‌ ساختارها را ساختارهایی‌ دانست‌ که‌ امکان‌ تجربه‌ی‌ حسی‌ و رویارویی‌ در قبال‌ آن‌ برای‌ فرد مهیا نیست‌ و تنها تصویرها و روایتهایی‌ از آن‌ ساختارها در دسترس‌ دارد.

 نکته‌ی‌ بسیار مهم‌ در ساختارهای‌ بیرونی‌ عدم‌ وجود « تعامل» است. شخص‌ می‌تواند تصویر سازیهای‌ مطلوبش‌ را بر مبنای‌ توصیف‌ و درک‌ یک‌ جانبه‌اش‌ از روایتهای‌ شنیداری‌ و تصویری‌ به‌ پیش‌ یبرد. در این‌ پیشروی، همزمان‌ چیزی‌ که‌ نگارنده‌ از آن‌ با عنوان‌ «ساختارهای‌ توهمی» یاد می‌کند در ذهن‌ و ضمیر شکل‌ می‌گیرد. شگل‌گیری‌ ساختارهای‌ توهمی‌ یک‌ از وجوه‌ گریز ناپذیر کارکرد ذهنی‌ انسان‌ است. همین‌ ساختارهای‌ توهمی‌ هستند که‌ انسانها را به‌ حرکت‌ و تکاپو و نفی‌ و تایید کردنها وادار می‌کنند. شاید اگر ساختارهای‌ توهمی‌ نبودند انسانها هیچگاه‌ زحمت‌ حرکت‌ و تلاش‌ را به‌ خود نمی‌دادند و از جای‌ خود نمی‌جنبیدند. توهمهای‌ ساختاری‌ حس‌ امیدواری، همراه‌ با درک‌ زیبایی‌ و حرکت‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ مطلوب، در فرد ایجاد می‌کنند. مشاهده‌های‌ بصری‌ و ذهنی‌ در ایجاد چنین‌ درکی‌ بسیار موثر هستند. 

  اینکه‌ انسانها در پیرامون‌ خود چه‌ چیزی‌ را مشاهده‌ کنند و این‌ مشاهدات‌ تا چه‌ مدت‌ دوام‌ داشته‌ باشد در شکل‌گیری‌ ویژگیهای‌ ساختارهای‌ توهمی‌ بسیار مهم‌ است. اما اینکه‌ حرکتها به‌ درانداختن‌ چه‌ نوع‌ فضاهای‌ ساختاری‌ - مادی‌ یا معنوی‌ - منجر شوند و یا اینکه‌ برعکس‌ فضاهای‌ ساختاری‌ چه‌ نوع‌ از توهمهای‌ ساختاری‌ - مادی‌ یا معنوی‌ - در ذهن‌ ایجاد کنند تحت‌ تاثیر مستقیم‌ یکدیگر هستند.

 

 6-2 شهرها، نماد «فضاهای‌ ساختاری» مادی:

  تمدن‌ بشر با شهرنشینی‌ آغاز شده‌ است. پدیداری‌ مشاغلی‌ به‌ جز کشاورزی، دامداری‌ و صیادی‌ که‌ قشر صنعتگر و پیشه‌ور را به‌ وجود آورد به‌ پیدایی‌ شهرها انجامید.  

 در بحث‌ مدرنیسم‌ نیز بر شهر و شهرنشنیی‌ تکیه‌ی‌ بسیار شده‌ است. در گزارش‌های‌ سالانه‌ی‌ توسعه‌ی‌ انسانی‌ سازمان‌ ملل‌برای‌ سنجش‌ نابرابری، یکی‌ از سنجه‌ها، سنجش‌ رشد شهرنشینی‌ است‌ که‌ مشتمل‌ بر نرخ‌ رشد سالانه‌ی‌ جمعیت‌ شهری‌ و قدر نسبی‌ جمعیت‌های‌ شهرهای‌ دارای‌ بیش‌ از یک‌ میلیون‌ نفر جمعیت‌ می‌باشد. 

  امیل‌ دورکهایم‌ در کتاب‌ تقسیم‌ کار در جامعه به‌ تاثیر تغییر ساختاری‌ ناشی‌ از گسترش‌ تقسیم‌ کار بر همبستگی‌ اجتماعی‌ تاکید می‌کند. او جوامع‌ و اجتماعات‌ سنتی‌ را مبتنی‌ بر همبستگی‌ مکانیکی‌ می‌داند و جوامع‌ صنعتی‌ جدید را مبتنی‌ بر همبستگی‌ ارگانیک.

گئورگ‌ زیمل» از جامعه‌ شناسان‌ نامدار آلمان‌ است. « وبر » تحت‌ تاثیر اندیشه‌هایش‌ قرار داشت. دورکهایم‌ و تونیس‌ کارهای‌ او را جدی‌ می‌گرفتند. وی‌ بر جامعه‌ شناسان‌ آمریکایی‌ به‌ ویژه‌ جامعه‌شناسان‌ وابسته‌ به‌ مکتب‌ جامعه‌ شناسی‌ شیکاگو از جمله‌ رابرت‌ پارک‌ تاثیر فراوان‌ گذاشته‌ است.

  زیمل‌ به‌ فضای‌ زندگی‌ مدرن‌ و به‌ ویژه‌ شهر علاقه‌ داشت‌ و معتقد بود جامعه‌ی‌ مدرن‌ در اصل‌ در مادرشهر شکل‌ گرفته‌ است‌ و به‌ عمیق‌ترین‌ شکل‌ در آن‌ تکامل‌ یافته‌ است.    اگر چه‌ « وبر » و « فوستل‌ دوکولانژ » درباره‌ی‌ شهر مطالبی‌ نوشته‌اند اما می‌توان‌ زیمل‌ را نخستین‌ جامعه‌شناس‌ زندگی‌ شهری‌ مدرن‌ به‌ حساب‌ آورد. او تمام‌ سالهای‌ عمرش‌ را به‌ جز چهار سال‌ در شهر تجاری‌ و پویای‌ برلین‌ گذراند.  

 زیمل‌ در مقاله‌یی‌ با عنوان‌ « مادرشهر و زندگی‌ روانی» تاثیر فرهنگ‌ مدرن‌ در روانشناسی‌ اجتماعی‌ شهرنشینان‌ را ارزیابی‌ می‌کند. به‌ نوشته‌ی‌ پیتر کیویستو «آنچه‌ را که‌ برخی‌ سردی‌ یا بی‌اعتنایی‌ شهرنشینان‌ می‌انگاشتند، او وسیله‌یی‌ ضروری‌ برای‌ حفاظت‌ در مقابل‌ تهدید شدن‌ فردیت‌ می‌دانست.

 رابرت‌ پارک‌ شخصیت‌ محوری‌ مکتب‌ جامعه‌شناسی‌ شیکاگو است. پارک‌ در درک‌ خود از شهر به‌ عنوان‌ مرکز مدرنیته‌ با زیمل‌ هم‌عقیده‌ است. وی‌ در این‌ باره‌ جمله‌ی‌ جالبی‌ دارد:  « جهان‌ ممکن‌ است‌ میان‌ دو طبقه‌ تقسیم‌ شود، کسانی‌ که‌ به‌ شهر رسیده‌اند و کسانی‌ که‌ هنوز نرسیده‌اند

  وی‌ در ادامه‌ می‌گوید: « در شهر همه‌ی‌ بلند پروازیهای‌ پنهانی‌ و همه‌ی‌ آرزوهای‌ ابراز شده‌ فرصتی‌ برای‌ تجلی‌ پیدا می‌کنند. شهر طبیعت‌ انسان‌ را در تمام‌ جلوه‌های‌ آن‌ شکوفا می‌سازد، گسترش‌ می‌دهد و تبلیغ‌ می‌کند.»

  مکتب‌ شیکاگو در زمینه‌ی‌ جامعه‌شناسی‌ شهری‌ پیشگام‌ است. اعضای‌ این‌ مکتب‌ مدلهای‌ بوم‌ شناختی‌ خود را از زیست‌شناسی‌ اخذ کرده‌اند.  « لوئیس‌ ورث » مفهوم‌ « شهرنشینی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ شیوه‌ی‌ زندگی » را مطرح‌ کرد. به‌ عقیده‌ی‌ وی، زندگی‌ شهری‌ در بردارنده‌ی‌ غیرشخصی‌ شدن‌ و فاصله‌ی‌ اجتماعی‌ است: «تاثیراتی‌ که‌ شهرها بر زندگی‌ اجتماعی‌ انسان‌ می‌گذارند زیادتر از آن‌ است‌ که‌ نسبت‌ جمعیت‌ شهری‌ نشان‌ می‌دهد، زیرا شهر نه‌ تنها به‌ طور فزاینده‌ سکونتگاه‌ و کارگاه‌ انسان‌ امروزی‌ است‌ بلکه‌ مرکز نوآوری‌ و نظارت‌ بر زندگی‌ اقتصادی، سیاسی‌ و فرهنگی‌ است‌ که‌ دورترین‌ اجتماعات‌ جهان‌ را به‌ مدار خود کشیده‌ و نواحی‌ گوناگون، ملتها و فعالیتهای‌ مختلف‌ را به‌ صورت‌ یک‌ جهان‌ هستی‌ در هم‌ بافته‌ است.»

 دیوید هاروی» و « مانوئل‌ کاستلز » بین‌الگوهای‌ شهرنشینی‌ و جامعه‌ی‌ وسیع‌تر ارتباط‌ برقرار می‌کنند و فرآیندهای‌ شهری‌ را مستقل‌ در نظر نمی‌گیرند. به‌ نظر هاروی‌ و کاستلز شیوه‌های‌ زندگی‌ مردم‌ در شهرها و طرح‌ فیزیکی‌ محلات‌ مختلف‌ شهری‌ را می‌توان‌ در زمره‌ی‌ ویژگیهای‌ کلی‌ توسعه‌ی‌ سرمایه‌داری‌ صنعتی‌ محسوب‌ نمود.  به‌ تاکید « هاروی » شهرنشینی‌ یکی‌ از جنبه‌های‌ محیط‌ مخلوق است‌ و فضا دائماً‌ تجدید ساخت‌ پیدا می‌کند.

 کاستلز در بیاناتی‌ بسیار دقیق، بین‌ شکل‌ فضایی‌ یک‌ جامعه‌ با مکانیسمهای‌ کلی‌ توسعه‌ی‌ آن‌ رابطه‌ برقرار می‌کند. وی‌ می‌گوید: « برای‌ شناخت‌ شهرها ما باید فرایندهایی‌ را که‌ به‌ وسیله‌ی‌ آنها شکلهای‌ فضایی‌ ایجاد و دگرگون‌ می‌شوند را درک‌ کنیم. طرحها و ویژگیهای‌ معماری‌ شهرها و محلات، مبارزات‌ و ستیزه‌های‌ میان‌ گروههای‌ مختلف‌ را در جامعه‌ بیان‌ می‌کنند. به‌ سخن‌ دیگر، محیطهای‌ شهری‌ نمایانگر تجلیات‌ نمادین‌ و فضایی‌ نیروهای‌ اجتماعی‌ کلی‌ترند. برای‌ مثال‌ آسمانخراشها ممکن‌ است‌ به‌ این‌ علت‌ ساخته‌ شوند که‌ انتظار می‌رود سودآور باشند اما این‌ ساختمانهای‌ عظیم‌ در عین‌ حال، نماد قدرت‌ و سلطه‌ی‌ پول‌ بر شهر از طریق‌ کاربرد تکنولوژی‌ و اعتماد به‌ نفس‌ هستند و کاتدرالهای‌ دوره‌ی‌ سرمایه‌داری‌ انحصاری‌ رو به‌ رشد محسوب‌ می‌شوند.»

 ما شهر و جذابیت‌هایش، پویایی‌ و تحرکش، رقابتها و فرصت‌طلبی‌هایش، وهم‌ و گمان‌ افکندنهایش‌ و البته‌ توانایی‌هایش‌ در تبدیل‌ انرژیهای‌ پراکنده‌ به‌ نظم‌ و زیبایی‌ و خلاقیت، تنها مورد توجه‌ اندیشمندان‌ و تئوری‌ پردازان‌ قرار نگرفته‌ است. چهره‌های‌ سرشناس‌ ادبی‌ همچون‌ گوته، تی.اس. الیوت، بودلر، داستایفسکی، پوشکین‌ و گوگول‌ نیز زوایای‌ مختلف‌ زندگی‌ شهری‌ و پتانسیلهای‌ نهفته‌ در آن‌ را در آثار ادبی‌ خود به‌ تصویر کشیده‌اند. 

 نیکلای‌ گوگول‌ » در داستان‌ بلوار نوسکی، اسطوره‌های‌ مردمی‌ بلور نوسکی‌ را به‌ هنر تبدیل‌ می‌کند.  بلوار نوسکی‌ یکی‌ از جاده‌های‌ اصلی‌ پترزبورگ‌ بود. در اوایل‌ قرن‌ نوزدهم‌ و در زمان‌ سلطنت‌ آلکساندر این‌ خیابان‌ توسط‌ چندین‌ معمار نئوکلاسیک‌ برجسته‌ تقریباً‌ به‌ طور کامل‌ بازسازی‌ شد. همپای‌ ظهور شکل‌ جدید آن‌ در اواخر دهه‌ی‌ 1820، بلوار نوسکی‌ به‌ گونه‌یی‌ آشکار از دو شعاع‌ دیگر خود ( بلوار وژنسنسکی‌ و خیابان‌ گوروخوایا ) متمایز شد و به‌ عنوان‌ یک‌ محیط‌ شهری‌ منحصر به‌ فرد درآمد.  

« مارشال‌ برمن» استاد سرشناس‌ دانشگاه‌ نیومکزیکو در کتاب‌ جالب‌ و خواندنی‌ «تجربه‌ی‌ مدرنیته» با وصف‌ و تحلیلی‌ درخشان‌ به‌ توصیف‌ بلوار نوسکی‌ می‌پردازد:  «بناهای‌ مجلل‌ در هر دو سمت‌ خیابان‌ صف‌ کشیده‌ بودند، بناهایی‌ که‌ غالباً‌ در میادین‌ و فضاهای‌ عمومی‌ اضافی‌ خاص‌ خود ساخته‌ شده‌ بودند، کلیسای‌ جامع‌ «بانوی‌ مااز غازان» به‌ سبک‌ نئوباروک، کاخ‌ میخائیلوسکی‌ به‌ سبک‌ روکوکو، همانجا که‌ تزار مجنون‌ پل‌ اول‌ به‌ دست‌ محافظان‌ خویش‌ خفه‌ شد تا راه‌ برای‌ به‌ تخت‌ نشستن‌ پسر وی‌ آلکساندر باز شود، تئاتر الکساندر به‌ سبک‌ نئوکلاسیک، کتابخانه‌ عمومی‌ که‌ نسلهای‌ متوالی‌ روشنفکران‌ فقیر فاقد کتابخانه‌ شخصی‌ عاشسق‌اش‌ بودند، ساختمان‌ موسوم‌ به‌ گوستینی‌ دور، بوتیکهای‌ باشکوه، بنایی‌ چهار گوش‌ با بازارچه‌های‌ مجهز به‌ سرپوش‌ شیشه‌ای‌  که‌ به‌ تقلید از خیابان‌ ریولی‌ پاریس‌ یا ریجنت‌ استریت‌ لندن‌ ساخته‌ شده‌ بودند... از هر نقطه‌ای‌ از بلوار نوسکی‌ نوک‌ طلایی‌ برج‌ دریاداری‌ قابل‌ مشاهده‌ بود، و به‌ هر ناظری‌ رخصت‌ می‌داد تا به‌ نوعی‌ جهت‌گیری‌ بصری‌ و نوعی‌ حس‌ تعیین‌ مکان‌ در کل‌ شهر دست‌ یابد و همچنان‌ که‌ پرتو متحرک‌ خورشید این‌ منار زرین‌ را روشن‌ می‌ساخت، تخیل‌ فرد ناظر نیز شعله‌ور می‌شد و فضای‌ واقعی‌ شهر را به‌ منظره‌ای‌ رویایی‌ و جادویی‌ بدل‌ می‌کرد.»

 برمن» در ادامه‌ می‌نویسد: « بلوار نوسکی‌ تنها جایی‌ در پترزبورگ‌ ( و احتمالاً‌ در کل‌ روسیه) بود که‌ همه‌ طبقات‌ اجتماعی‌ موجود می‌توانستند در آن‌ گرد هم‌ آیند، از اشراف‌زادگانی‌ که‌ کاخها و خانه‌هایشان‌ در بخش‌ ابتدایی‌ خیابان، نزدیک‌ برج‌ دریاداری‌ و کاخزمستانی، مایه‌ فخر و مباهات‌ بلوار نوسکی‌ بود تا صنعتگران‌ فقیر، روسپیان، ولگردها و عیاشانی‌ که‌ در آلونک‌ها و میخانه‌های‌ مفلوک‌ دور و بر ایستگاه‌ راه‌آهن‌ میدان‌ زنانیسکی‌ در بخش‌ انتهایی‌ بلوار پلاس‌ بودند. بلوار نوسکی‌ همه‌ آنان‌ را گرد هم‌ جمع‌ می‌کرد، جملگی‌ را در گردبادی‌ عظیم‌ می‌چرخاند و سپس‌ رهایشان‌ می‌کرد تا از تجارب‌ و برخوردهای‌ خویش‌ به‌ نحوی‌ سر درآورند. اهالی‌ پترزبورگ‌ عاشق‌ بلوار نوسکی‌ و بی‌وقفه‌ سرگرم‌ خلق‌ اسطوره‌هایی‌ درباره‌ی‌ آن‌ بودند، زیرا این‌ بلوار در قلب‌ کشوری‌ توسعه‌ نیافته، چشم‌ اندازی‌ به‌ سوی‌ همه‌ وعده‌های‌ تابناک‌ جهان‌ مدرن‌ را بر آنان‌ می‌گشود.» (8)

  برای‌ پرهیز از طولانی‌ شدن‌ بیش‌ از حد نوشتار، فقط‌ به‌ چند سطر از توصیف‌ گوگول‌ از بلوار نوسکی‌ اشاره‌ می‌کنم:  « هیچ‌ چیز نمی‌تواند جالب‌تر از بلوار نوسکی‌ باشد، حداقل‌ در سن‌ پترزبورگ‌ که‌ این‌ طور است. در واقع‌ این‌ بلوار همه‌ چیز و همه‌ چیز است. درخشش‌اش‌ خیره‌ کننده‌ است. نگین‌ پایتخت‌ ماست. مطمئنم‌ که‌ هیچ‌ یک‌ از کارمندان‌ اداری‌ پریده‌ رنگ‌ شهر ما حاضر نخواهند بود بلوار نوسکی‌ را با تمام‌ ثروت‌های‌ جهان‌ عوض‌ کنند.... و چه‌ بگویم‌ در مورد خانم‌ها! خانم‌ها حتی‌ از این هم‌ بیشتر شیفته‌ بلوار نوسکی‌ هستند. می‌بخشید اما اصلاً‌ کیست‌ که‌ شیفته‌اش‌ نباشد؟ همین‌ که‌ قدم‌ به‌ بلوار نوسکی‌ می‌گذارید در گردشگاه‌ بی‌ انتهایش‌ خودتان‌ را از یاد می‌برید...»

6-3 « فضاهای‌ ساختاریِ» مادی‌ و انتزاعی:

  تا بدینجا از هویت‌ ساختارمند انسانها گفته‌ شد و اینکه‌ مجموعه‌ی‌ مفاهیم‌ و ابعاد معنایی‌ اعم‌ از بایدها و نبایدها، امکانها و محرومیت‌ها، طریقه‌ها و بن‌بست‌ها، شیوه‌ها و احترازها و... فضاهای‌ ساختاری‌ هر موجود انسانی‌ را تشکیل‌ می‌دهند. گفته‌ شد که‌ فضاهای‌ ساختاری‌ در طیفی‌ به‌ هم‌ پیوسته‌ از درونی‌ترین‌ تا برونی‌ترین‌ قرار دارند. هر قدر فضاهای‌ ساختاری‌ درونی‌تر باشند زوایا و افق‌ چشم‌اندازها تنگتر و کوتاهتر و محدودتر هستند و هر قدر فضاها برونی‌تر باشند، امکان‌ تعامل‌ و تجارب‌ با آنها کمتر و غیرممکن‌تر است. برونی‌ترین‌ چشم‌اندازها به‌ معنای‌ وسیعتر بودن‌ ابعاد و افقهای‌ چشم‌اندازها نیست، چه‌ بسا که‌ توهم‌زا باشند و توصیف‌ موجودیتها، مصادره‌ به‌ مطلوب‌ شوند. اگر چه‌ از ویژگی‌ و پتانسیل‌ حرکت‌آفرینی‌ و امیدبخشی‌ ساختارهای‌ توهمی‌ نباید غافل‌ شد.  

 آنچه‌ ساختارهای‌ مادی‌ را از غیرمادی‌ و انتزاعی‌ جدا می‌کند قابلیت‌ «تکرارپذیری» و «عدم‌ تکرارپذیری» آنها است. آنچه‌ در این‌ تقسیم‌ بندی‌ باید توجه‌ داشت‌ این‌ است‌ که‌ که‌ ساختارها را مستقل‌ از هدفهایی‌ که‌ معطوف‌ بدان‌ هستند در نظر بگیریم. ساختارهای‌ انتزاعی‌ از قابلیت‌ تکرارپذیری‌ برخوردارند و در قالب‌ ابژه‌های‌ گوناگون‌ و متنوع‌ بازتولید می‌شوند و از همین‌ رو از آفرینش‌ حرکتهای‌ صعودی‌ و عمودی‌ در عمل‌ ناتوان‌ هستند. حرکتهای‌ برخاسته‌ از ساختارهای‌ انتزاعی‌ جملگی‌ در سطح‌ و افقی‌ هستند و هیچ‌ آفرینشی‌ در جهت‌ تبدیل‌ وجودهای‌ متنوع‌ و بالقوه‌ به‌ موجودیت‌های‌ متنوع‌ و بالفعل‌ انجام‌ نمی‌گیرد. در ساختارهای‌ انتزاعی، استقرار ثابت‌ و ساکن‌ است‌ و وجودهای‌ متنوع‌ و پراکنده‌ در ارکان‌ هستی‌ امکان‌ و فرصت‌ تجلی‌ و استقرار پیدا نمی‌کنند. در حالی‌ که‌ ساختارهای‌ مادی‌ از تکرار و بازتولید به‌ دور هستند.  

  حرکتها و آفرینش‌ها صعودی‌ و رو به‌ تکامل‌ هستند و به‌ واسطه‌ی‌ تکراری‌ نبودن‌ و بازتولید نشدن، امکان‌ تحلی‌ موجودیت‌های‌ متنوع‌ فراهم‌ می‌شود. ساختارهای‌ مادی‌ به‌ واسطه‌ی‌ آنکه‌ امکان‌ درک‌ و دریافت‌ نسبتاً‌ یکسانی‌ از ویژگیها و چیستی‌ خود برای‌ همه‌ی‌ نسلها فراهم‌ می‌کنند امکان‌ تکامل‌ خود را نیز فراهم‌ می‌کنند. در حالی‌ که‌ ساختارهای‌ انتزاعی‌ به‌ دلیل‌ تفسیر و تاویل‌ پذیری‌ نمی‌توانند از حرکتهای‌ افقی‌ فراتر روند و مدام‌ در یک‌ سطح‌ از نقطه‌یی‌ به‌ نقطه‌ی‌ دیگر می‌لغزند. 

  در ساختارهای‌ مادی، استقرارها مدام‌ تغییر می‌کنند و در هر تغییری‌ اجزایی‌ جدید از هستی‌ و وجود، با قابلیت‌ها و توانایی‌های‌ منحصر و مختص، امکان‌ ظهور و تجلی‌ پیدا می‌کنند. در جوامع‌ مختلف‌ نیز بسته‌ به‌ آنکه‌ کنش‌ اکثریت‌ اعضای‌ آن‌ جامعه‌ به‌ طور عمده‌ از چه‌ نوع‌ فضاهای‌ ساختاری‌ نیرو و مدد می‌گیرد، حرکتها و استقرارها شکل‌ ویژه‌ی‌ خود را می‌یابند. این‌ نیرو و مددگیری‌ آن‌ اندازه‌ عمیق‌ و پیچیده‌ است‌ که‌ در ساختارهای‌ بیرونی‌ جوامع‌ کاملاً‌ قابل‌ مشاهده‌ است. شهرها و معماری‌ ساختمانها نمونه‌ی‌ قابل‌ توجهی‌ از آنچه‌ گفته‌ شد می‌باشند.    معماری‌ ساختمانها، مصالح‌ و تجهیزات‌ و امکانات‌ به‌ کار رفته‌ در آنها، نمای‌ بیرونی‌ و درونی‌ آنها، نورپردازی‌ به‌ کار رفته‌ در آنهاکه‌ در حال‌ حاضر در ایران‌ چندان‌ مورد توجه‌ نیست، در صورتی‌ که‌ در جوامع‌ پیشرفته‌ نورپرداری‌ شهرها و میادین‌ و ساختمانها علاوه‌ بر صنعت، به‌ یک‌ هنر تبدیل‌ شده‌ است. فضای‌ فروشگاهها و اجناس‌ به‌ نمایش‌ گذاشته‌ شده‌ در بوتیکها، تعداد اماکن‌ فرهنگی‌ از جمله‌ کتابخانه‌ها و کتابفروشیها، سالنهای‌ تاتر و فیلم، گالریها، موزه‌ها،... پارکها و فضای‌ سبز شهر، سنگفرش‌ خیابانها، آراستگی‌ و تمیزی‌ خیابانها، و اماکن‌ عمومی‌ و جاده‌ها و... جملگی‌ می‌توانند بیانگر و توصیف‌ کننده‌ی‌ فضاهای‌ ساختاری‌ مادی‌ و یا انتزاعی‌ جوامع‌ و آفرینش‌های‌ توهمی‌ حاصل‌ از این‌ سازه‌ها باشند. بسیار مهم‌ است‌ که‌ ساختارهای‌ توهمی‌ چه‌ هدفهایی‌ را نشانه‌ گرفته‌ باشند و حرکتها را به‌ کدامین‌ سو، ساماندهی‌ کنند و پتانسیلها را به‌ کار بیندازند. 

 شهرهای‌ آلوده، خیابانهای‌ مملو از زباله، جویهای‌ سرشار از حیوانات‌ موذی، فضای‌ سبز بدون‌ سبزه‌ و گیاه، معماریهای‌ فرسوده‌ و نابه‌هنجار، سالنهای‌ مخروبه‌ی‌ تاتر و سینما و محلاتی‌ که‌ به‌ پاتوقهای‌ ثابت‌ خلافکاران‌ و بزهکاران‌ اجتماعی‌ تبدیل‌ شده‌اند نمی‌توانند الهامبخش‌ حرکتهای‌ روبه‌ رشد برای‌ دستیابی‌ به‌ زیباییهای‌ زندگی‌ باشند.    تمدنها از شهر و شهرنشینی‌ آغاز شده‌اند و به‌ شهرو شهرنشیی‌ نیز ختم‌ می‌شوند. در این‌ ختم‌ شدن‌ هیچ‌ پایانی‌ نهفته‌ نیست، امکانی‌ است‌ برای‌ تداوم‌های‌ متوال

7- حومه نشینی

حومه شهری نشینی ،( اختراع الگویی طبقه ی متوسط) است، که دربرگیرنده ی زندگی خانوادگی خصوصی وجدیدی ست. واحد بنیادی شکل حومه شهری، خانه ی تک خانوادی ست معمولاً خانه ای مجزا (درآمریکا )یانیمه مجزّا (دربریتانیا ) که درزمین باغ مانند نسبتاً بزرگی ساخته می شود. این خانه ها درکنار راه های دسترسی شان ،پخشایش پرداکنده وکم تراکم حومه شهری راپدید می آورند، که ویژگی هایی باتضاد شدیدی با خصوصیات شهر دارند. حومه ها با شهر وروستا متضادند، وگسترش بی وقفه شان موجب انتقادوعصبانیت کارشناسانی نظیر معماران و برنامه ریزان ، وطبقات بالاتر شده است، تاحدّی که حومه شهر نشینی ( واژه ای زشت ) می شود گسترش نامشخص وبیش از حد بزرگ شهری، که نشانه ی عصر ماست ، به قولی طراحی شهری را تا حدّ (یک استنباط تقریباً غیر منطقی ) تقلیل می دهد نقدی عمده در مورد حومه شهرها توجّه اش رابر سیمای ظاهری معطوف کرد. از مناطق حومه ی شهر ها به دلیل (یکنواخت بودن ،نداشتن شاخص ،عدم ویژگی ، غیر قابل تمایز ازیکدیگر ، وچیزی که نظاره اش مطلقا ملال آور است) انتقاد شده است .امّا به لحاظ اجتماعی هم از آن ها انتقاد می شد، چرا که به مثابه (ناکجا آبادهای مسکونی، به عنوان محملی برای زندگی های حقیر وبی فروغ، بدون علایق اجتماعی، فرهنگی یا عقلانی، محیط هایی که دل مشغولی ظاهر فریبانه ای راپرورش دادند، توجّه ای وسواسی به جزئیات پیش پاافتادهی زندگی اشراف مابانه وتلاش هایی مزخوف برای ایجاد ظواهر روستایی با تردستی درحیاط های بسیارکوچک ) حتی در1876، یک منتقد (انزاجار واضع وتقلیل نیافتنی ) اش را از حومه های لندن ابراز داشت، که از دید او (مکانی که نه این است ونه آن، نه مزایای شهر را دارد و نه آزادی روستا را، امّا می تواندخیلی قشنگ وبه میزانی برابر معایب هر دو رابا هم ترکیب کند)

البته همه ی منتقدان از حومه ی شهری ، تجلی (روح وویژگی تمدن امروزی ست ) این جذّابیت حومه ها ظاهراً برای میلیون ها نفر از مردمی که اینک در حومه ی شهرها زندگی می کنند، وجود داشته است. البته یک (تعارض ارزش ) میان آن هایی که حومه را برای زندگی انتخاب می کنند، باصاحب نظرانی که از آن انتقاد می کنند، وجود دارد.  

حومه شهر نشینی در انگلیستان درقرن هجدهم آغاز شد، قرنی که درآن تعدادشهر نشینان از یک میلیون به سه میلیون نفر افزایش یافت.به هر حال، این حومه های جدید، گر چه به لحاظ اجتماعی وجغرافیایی از شهر قابل تمیز بودند، دارای ظواهر شهری نیز بودند: خانه های به هم چسبیده که در دو طرف خیابان ها ومیادین ردیف شده بودند. فقط پس از اوایل قرن نوزدهم بود که الگوی حومه ها امروزی، به تدریج تثبیت شد. نیم قرن قبل از فرار رسیدن حمل ونقل با ظرفیت بالا وارزان درحوالی دهه ی نود قرن نوزدهم ، بزرگترین شهرهای انگلستان نظیر لیورپول ، منچستر ، بیرمینگهام شفیلد ولندنف دارای حومه شدند وبه لحاظ اجتماعی دچاز تفکیک گردیدند. زمانی کهاین قضیه را با  شهرهای متراکم اسکاتلند وسرزمین اصلی اروپا مقایسه می کنیم ف یعنی جاهایی که شرایط گسترش عمودی شهر مهّیا شده بوده است، آشکار می شود که حومه شهرنشینی، توسعه وساخت وسازی انگلیسی بود. ختی دراکثر شهرهای آمریکا تا دهه ی هفتاد قرن نوزدهم، بافت فشرده ی شهرهای ( پیاده) بدون حومه نشینی یا انفکاک اجتماعی بارز، رشد بافت

حومه شهر نشینی   آمریکایی ) به مثابه (آفرینش جمعی ) طبقه متوسط انگلیسی وامریکایی به مثابه(تلاش جمعی برای داشتن یک زندگی خصوصی ) این آفرینش همراره جدا کردن خانه از محل کار بود ، و هست ودرنتیجه ، معرفی خیل مسافران میان خانه ومحل کار اهم چنین آفرینشی است . با حس نوظهور هویت فرهنگی خانواده های طبقه ی متوسط درقرن نوزدهم،همواره بود وبا (مشخصه ی مسولیت فردی، برتری اقتصاد مرد و استیلای اوبر زن خانه دار واخلاقیات پرورش یافته درخانواده ) که به این شکل خاصّ فیزیکی، نمود می یافت.

نقد ورشد بی رویه ی حومه شهری دربریتانیا درسال های خلال جنگ، به برقراری نظام برنامه ریزی واستفاده ازنوشهرها انجامید این تمهید، از رشد بی رویه ی حومه ی شهری جلوگیری کرد وساخت وسازهای جدید را به قالب اشکال شهری نظیر شهرک های خوابگاهی وروستاهای شهری شده یا دگرگون سازی حومه های قدیمی تر هدایت کرد. آن چه در برابر تلاش های برنامه ریزان باقی مانده است، جداسازی خانه ومحل کار است وبدین ترتیب به وجود آمدن سفرها برای رسیدن به محل کار .

در ایالات متحده، حومه ها ( با موفقیت بیش از حد ) روبه رو شده اند، شهری جدیدی را پدید آورده اند که دیگر  به هسته های شهر وابسته نیستند گستردگی این رشد کم تراکم در سرتا سر حومه های جدیدی  وبه عنوان بهترین نمونه اُرَنج کانتی درکالیفرنیای جنوبی، دیگر به مراکز شهری اتّکا ندارند. محّل کارهای حومه شهری، مجتمع های فروشگانی بزرگ ومناطق مسکونی ، به این معنایند که حومه شهرنشینان بدون رفتن به شهر می توانند کار، خرید وزندگی کنند. برای مدّتی طولانی، این جریان ها به شکلی پیوسته، نقش شهر ها ومراکزشان را تضعیف می کرده اند. امروزه باز هم از حومه شهر ها انتقاد می شود، این بار به دلیل این که مهجور وکهنه شده اند: ( ما باز هم به ساختن حومه  شهرهای بعد از جنگ جهانی دوم ادامه می دهیم، انگار خانواده ها هنوز هم بزرگ اند وفقط یک نان آور دارند، همه ی کارها در مرکز شهر است، زمین وانرژی نامحدود است واضافه کردن یک خطّ حرکتی دیگر به آزاده راه، به انباشت ترافیک خاتمه می دهد )

حومه ها در بسیاری از نقاط جهان رشد داشته اند، هر جایی که طبقه ای متوسط ظاهر شده است ونیاز داشته است خود را از بقیه ی گروه های جامعه جدا کند. برای مثال، حومه ها در کشورهای سوسیالیستی سابق، به سرعت دارند رشد می کنند، که این امر نتیجه ی فروپاشی کنترل دولتی وظهور طبقات ثروتمند ومتوسط جدید است، به ویژه درهر جایی که الگوهای انگلیسی و آمریکایی تاثیر گذارند . به نظرمی رسد  انفکال مکانی ، همنشین اجتناب ناپذیر انفکال اجتماعی ست. یک روزنامه نگار روند حومه شهرنشینی کنونب در روسیه را ( انقلابی جدید ) می داند بورژواهای جدید روسی این بضاعت را داشتد که از شهر بگریزند، از آپارتمان فلج کننده اش، تعداد جمعیّت بسیار وحشتناکش، واز افزایش جنایتی که در آن رخ می دهد. حالا آن ها (با علاقه ی وافری، بیشتر از هر جای دیگر دنیا، حومه نشینی را به آغوش می کشند ) به گفته ی الکساندر زبکف، که یک سازنده وتوسعه گر است، ( شهروندان مسکو از زندگی در آپارتمان شوروی، جاهایی که نمی توانستند همسایشان را انتخاب کنند، مریض شده اند).

 

8- جامعه شناسی خودمانی معماری معاصر ایران

معماری بیشتر از اینکه مکانی را برای زیستن و کار کردن در اختیار آدمیان می گذارد. تبلور باشکوهی از اثبات بودنی عاشقانه است. اما معماری ایران در حال گذراندن دوره بحرانی بسیار سختی است.

متاسفانه متولیان معماری و شهرسازی نیز، به سبب نداشتن بضاعت علمی کافی، ناخواسته بر شدت این بحران می افزایند. حاصل اینکه در سده ما هنوز معماری ایران در بلاتکلیفی بی امانی به سر می برد. در این میان، با توجه به شتاب مورد نیاز به توسعه، معدود بودن شمار نخبگان هنر معماری نیز، مزید بر علت شده است. فاجعه بزرگی است که بیشماری از قبولی های کنکورهای الله بختگی بر این باورند که دانشکده معماری و آموختن چند درس ریاضی و هندسی برای شناخت فرهنگ و هنر معماری و آشنایی با ساختار اجتماعی کفایت می کند! در صورتی که عشق به هنر معماری چیزی نیست که در دانشکده فراهم آید. آن هم در کشوری کهنسال. مانند ایران. با دوره ها و لایه های هنری متنوع و بیشمار، که هر ورقش دفتری است معرفت روزگار!

متاسفانه مشتریان معماری هم دلی در گرو هنر ندارند.

معمای روستایی هم دارد منقرض می شود و یا منقرض شده است.

سی و دو سال پیش جندق را زیباترین زیستگاه بشری خواندم. اما امروز همین جندق و جندق ها گورستان شلخته طاقچه های مخروب منقرض و آهن و پلاستیک عجق وجق و روغن موتور است!

در جامعه شناسی معماری معاصر ایران نکته های بسیاری وجود دارند که بخواهیم و نخواهیم باید به بررسی کشیده شوند. اینک من بر آنم که در فرصتی که با بزرگواری در اختیارم گذاشته شده است. نگاهی گذرا بیندازم به گوشه ای از این گستره بزرگ قابل تامل، که بیش از سی سال است که مرا با نگرانی با خود مشغول کرده است:

فکر می کنم که یکی از دشواری های ما در نگاه به پیرامون، نبود پیوند پنجره ای تا شصت هفتاد سال پیش با دنیای بیرون از خانه بود. از نمای بیرونی خانه های مردم ایران پیش از اسلام کوچک ترین اطلاعی نداریم، اما در میان بناهای دولتی پیش از اسلام، ایوان مداین هم نشان می دهد که پنجره هایی کور، برای شکستن یکنواختی، نمای بیرونی کاخ را تزیین داده اند.

در گذشته معمولا چنین بود که خانه ها، به خاطر حفظ امنیت و برای پنهان نگه داشتن سیمای زن ها از چشم مردم دنیای بیرون از خانه. عاری از هر گونه روزنه و پنجره به سوی کوچه و خیابان بودند. البته در این روند نقش آب و هوا و نوع مصالح ساختمانی قابل دسترس نیز بی تاثیر نبود. پیداست که چشم اندازه های دلگیر و خط قرمز پرقدرتی که زندگی را به دو بخش بی پیوند درون و بیرون تقسیم می کرد. از سویی از نقش صمیمیت در رابطه مردم با یکدیگر می کاست و از سوی دیگر با متفاوت کردن شخصیت و رفتار مردها در جامعه بیرونی و درونی و حذب نقش نظارتی خانواده، به صداقت آن ها آسیب می زد.زن ها نیز در درون خانه ها محفل های ویژه خودشان را داشتند و روی هم رفته پیوندهای خانوادگی شفاف و عریان نبودند. طبعا پرورش فرزندان نیز در محیطی غیرشفاف رشد می یافتند.

در کودکی بیشتر در قلمرو اختیارات مادر و در نوجوانی و جوانی، مخصوصا پسرها، زیر سیطره بی چون و چرای پدر. اگر هم پدری در کار نبود. زیر نظارت دایی یا عمو و یا مردی دیگر از میان بستگان پیداست که پرورش و آموزش یافتگان چنین نظامی خیلی زود با شگردها و هنجارهای خوب و بدی آشنا می شدند که می توانستند کاهنده صداقت و شفافیت باشند و با گذشت زمان تبدیل به خلق و خوی همیشگی مردم شوند. چاپلوسی و بی اعتنایی به دقت از یادگارهای این خلق و خوی هستند.

از اواخر سلطنت فتحعلی شاه قاجار (1214-1250). به ویژه از دوره ناصری، با پیدایش منصب های دیوانی جدید، اندکانه دگرگونی هایی در ساختمان بیرونی های دولتمردان، که در دیوانخانه های بیرونی های خود رتق و فتق می فرمودند، پدید آمدند و کم کم از اتاق های کناره بیرونی ها پنجره هایی به کوچه ها گشوده شدند. این پنجره ها. به سبب آرایش پیرامون خود، که تقریبا الگویی خارجی داشتند. کمی از یکنواختی کوچه ها کاستند که تا این زمان از بی روح ترین و سردترین و دلگیرترین کوچه های جهان بودند. به این ترتیب پنجره ها نخستین نقب های زندگی ایرانیان به بیرون جهان بیرون از خانه ها بودند.

همین روزنه های شکیل و نورانی در مغرب زمین و جای جای مدنیت ها هستند که زندگی را عریان تر و در نتیجه مدنیت را شفاف تر می کنند و ظرفیت حضور و مهربانی را بالا می برند و بر مسئولیت صاحبان بناها و معماران می افزاینددر عبور از خیابانی در تورنتو دیدم که پای نمایش اتوموبیل ها حتی به پشت پنجره های طبقات بالاتر کشیده شده است. که خود می تواند بهترین نمونه افزایش ظرفیت باشد.

جز در موزه ها. در هیچ کجایی به اندازه خیابان نمی توان به ظرفیت توان هنری هنرمندان دست یافت. در قرن ما دیگر هنر تنها در خدمت آفرینش زیبایی نیست. افزایش ظرفیت ها نیز به هنر نیاز دارند. هنر نگران افزایش ظرفیت بردباری و تحمل انسان نیز هست.                                                                                                                                                                                                                            

دوستی تورنتو را، به خاطر خیابان های دراز و پت و پهنی که تراکم ساختمانی کمپشتی برایش در نظر گرفته شده است، شهری خوانده است که در حال دهن دره است. من بر عکس، به رغم آشنایی با مسکو، بوداپست، بلگراد، زاگرب، وین، پاریس، لندن، بروکسل و بیشماری از شهرهای یکی از دیگری زیباتر آلمان، تورنتو را موفقیتی می دانم برای هنر شهرسازی دنیای شلوغ و مدرن حال و آینده.

فاصله معقول بناهای چهار سونگر محله های پیرامون تورنتو از یکدیگر، برائت این شهر هزار قبیله است از بدنامی ناشی از برج ها و بناهای قوطی کبریتی دنیای مدرن، که انسان را زندانی دستاوردهای روزافزون خود کرده است.

برزن های کوچک با بناهای چهار سونگر و کمی آنسوتر مجموعه ای به نام پلازا از چند فروشگاه کالای ضروری روزمره و یا همیشگی. برای زندگی آرامش بیشتری را فراهم می آورد، تا محله های پرجمعیت سنتی، که یا فاقد امکان دسترسی فوری به کالای ضروری هستند و یا چنان با فروشگاه های متنوع درهم تنیده اند که در عصر ما نمی توانند زندگی را سرسام آور نکنند.

فروشگاه های بزرگ چند منظوره به نام مال هم، که در فاصله های معقولی از یکدیگر قرار دارند، نوع دیگری از امکان دسترسی به کالا است برای کوی و برزن نشین ها.

8-1 ساختمان های چهار سونگر:

در مغرب زمین، به استثنای مرکز اصلی و قدیم شهر، بیشتر بناها. به ویژه بناهای جدید، چهار سونگر و مجرد هستند. یعنی بناها، به جای اینکه به یکدیگر چسبیده باشند، در چهارسوی خود فضایی آزاد دارند و چنین نیست که مانند ایران شانه به شانه به یکدیگر تکیه کرده باشند. مثل مردمی که نیاز دارند همواره دست یکی روی شانه شان باشد. تا غصه را مرغوب تر بخورند.

این هنجار علاوه بر فراهم آوردن فضای آزاد و آرام بخش بیشتری برای میدان دید، با دو برابر شدن مسئولیت معمار در آفریدن چشم اندازی معقول و یا زیبا، معمار را بر آن می دارد که در حد توان هنری خود و توان مالی سفارش دهنده غیرمترقبه، زیبایی بیشتری را به نمایش بگذارد.

در ایران که تقریبا همه ساختمان های روستایی و شهری در همدیگر کلاف شده اند. کوتاهی در مشارکت برای زیبایی محیط زیست و اندام بخشیدن به چشم انداز عمومی در پناه کلاف های ساختمانی بدون متولی پنهان شده است. یعنی امکان فی البدیه مفقود الاثر شدن گنهکار در میان هزاران کنهکار نامرئی کاملا مهیا است. البته نباید از نقش ضعف مالی و نو بودن فرهنگ پرداختن به نمای بیرونی غافل شد. که هفتاد هشتاد سال پیش فقط عبارت از چند دیوار کاهگلی بدون روزنه و پنجره بود.در این میان تبدیل خانواده های سنتی و پرجمعیت به چند خانواده و در نتیجه نیاز فوری به واحدهای مسکونی بیشتر را نیز نباید از یاد برد.

من در اینجا آهنگ پرداختن به هنر معماری و شهرسازی را ندارم، بلکه شهر تورنتو با ساختار ویژه برزن های نو پیرامون خود مرا وادار به این مقایسه می کند. در حقیقت نگاهی مقایسه ای، که به غلط نگاه تطبیقی خوانده می شود.

همچنین نباید در اینجا بیشماری از خوانندگان را بی پاسخ رها کرد که چرا در قرنی که گذشت، معماری همیشه مطرح و غالب ایران، بی چون و چرا تسلیم معماری غرب شد تنها پشتوانه معماری جدید و اینکه برون گرای ایران بناهای مذهبی بودند و بناهای عمومی مانند کاخ های سلطنتی، کاروانسراها و پل ها و اندرونی های بیرون از چشم انداز عمومی و زندانی دیوارهای کاهگلی بلند، که به هیچ وجه پاسخگوی معماری برون گرایی که نیاز به شتابی سرسام آور داشت نبودند در حالی که معماری تورنتو هرگز محبوس نبوده است و هرگز نمی توانسته است از آبروی بر و رو و اندام خود، در داوری دیگران غافل باشد.

مقایسه کوچکی دیگر از دو شهر جهانی تهران و تورنتو، پیداست که شهرهای جهانی، با شتابی که مهاجران به آن ها تحمیل می کنند. در کنار معدود پایبندان به هنر بومی و اصیل ملی، برای بیشماری بساز و بفروش و انبوه ساز فرصت ساخت و ساز مجازی فراهم می آورند. با این تفاوت که در تهران اغلب سرمایه و کوشش حرف اول را می زند و در تورنتو بیشتر تخصص و جدیت.

در تهران بیشتر متولیان معماری با معماری بیگانه هستند و در تورنتو، شیفتگان این هنر تولیت کار را بر عهده گرفته اند.در تهران، کارگران ساختمانی خود با حاصل کار خود بیگانه اند و در تورنتو، کارگران اغلب خود مسکنی دارند شبیه مسکنی که در دست ساختمان است.

چنین است که در بناهای امروز تهران، الگوی نامناسب دیگر شهرهای ایران، علاوه بر غیبت هنر، سهل انگاری و جدی نگرفتن زیبایی. به ویژه در ظریف کاری ها، بیداد می کند. من در همین پشت میز تحریم می توانم با همه هموطنانم شرط ببندیم که کلیدها و پریز و پنجره های پیرامون همه خوانندگانم به گونه ای بسیار زشت آغشته به رنگ دیوارها است. حتی پیرامون شیشه های پنجره ها آلوده به رنگ هستند و در ساختمان های عمومی، مانند ساختمان مدرسه ها، شیشه ها به مرور شکلی بیضی و یا دایره پیدا کرده اند. 

جالب است که ما هم به این هنجار خو گرفته ایم و هم به پرهیز از داوری. در فرودگاه جدید امام خمینی با همه کوششی که شده است. فکر می کنی که لبه های را مانند لبه چارچوب آسانسورها، کودکان رنگ کرده اند و در لوازم کاربردی نصب شده مانند زهوارهای پوشاننده ناهنجاری ها، دریغ از یک خط عمود و یا افقی! از به کارگیری مصالح بی دوام که نگو!

شبکه شهر زیرزمینی مونترال زندگی را برای مردم این شهر که زمستان هایی بسیار سرد دارد، چنان آسان کرده است که حتی می توان بدون پوشیدن کت به هتل ها، مراکز فرهنگی و ادارات و همچنین مراکز خرید دست یافت.

در شهرهای خوزستان، مخصوصا در اهواز نیز برای فرار از تابش مستقیم آفتاب. پیشامدگی بخش جلو طبقه بالای ساختمان ها. سقف سایه بانی را برای پیاده روها فراهم آورده اند. هنجاری بسیار کارآمد، اما متاسفانه بسیار زشت و عاری از هر نوع هنر، با همین شیوه در برن پایتخت سویس هم رو به رو می شویم. اما دالان های فراهم آمده چنان زیبایی بی مانندی را برای شهر فراهم آورده است که دلت بار نمی دهد. که شهر را ترک کنی.

مساله ارتباط چندانی با ثروت و فقر ندارد. بلکه بی اعتنایی روزافزون ما به پیرامونمان سبب یک دنیا ناهنجاری شده است. تردیدی ندارم که اگر قرار می بود که ما خیابان های زیرزمینی بسازیم، به خاطر پنهان بودن ساخت و سازمان فاجعه باز هم خشن تر می شد. مانند راهروهای زیرزمینی معدود و ناموفقی که در تهران ساخته ایم. راهروهای زیرزمینی خیابان بوذر جمهری و تجریش را می گویم!

اما کلیسای سنت جوزف (جوزف مقدس) مونترال که در قرن بیستم ساخته شده است. در میان چند کلیسای ممتاز دیگر، نگین خوش تراش انگشتری این شهر خوش بر و بالا است. ارتفاع گنبد سنت جوزف از سطح خیابان 155 متر و از سطح دریا 263 متر است و صلیب تارک آن مرتفع ترین نقطه مونترال است. به این ترتیب این گنبد یکی از سه گنبدی است که در جهان مسیحیت رفیع ترین هستند. آن دو دیگر یکی در رم است و دیگری در پاریس. قطر پوسته درونی این گنبد 26 متر و قطر پوسته بیرونی آن 39 متر است. با پایه هایی فروهشته و استوار بر تپه ای صخره ای، که اندام کلیسا بس ستبر است و سنگین و بلند بالا. با گوشه چشمی که معمارانش به رنسانس داشته اند و با سودی که در پنهان از پولاد و بتون برده اند. رفعت تالار ستوندار. که همان شبستان خودمان است، 19 متر است. از سنگ ساخته بامددی از بتون برگرفته. و امداد فناوری نو. تا خوب که بنگری. نپنداری که نوادگان مهاجران اروپایی نیاکان خود را از یاد برده اند! بیش از پنجاه سال طول کشیده است تا هنجار دلخواه به دست آید.

سال 1966 سال لبخند رضایت است. و در این مدت طولانی هیچ کس هوس نکرده است تا پنجره ای چوبی را با پنجره ای از آهن نبشی و یا آلومینیوم عوض کند و یا هر جا که می خواست چراغی مهتابی بنشاند.

مسجدهای نطنز، زواره، اردستان و نایین از کهن ترین و به همین اعتبار از زیباترین مسجدهای ایران هستند. اما چند سال پیش که به دیدن این مسجدهای بسیار ارجمند رفته بودم. از سیم کشی غافلگیر کننده درون این بناها دچار حیرت بیشتری شدم تا گچبری های بی نظیر محراب ها و گوشه کنارها. سیم کشی های محله برای نصب چراغ های مهتابی و غیره. بلندگوها و پنکه های سقفی، گاه به گاه به سلیقه ناتوان و معصومانه خود به هر جا که توانسته بودند و بر روی گچبری های تکرار ناشدنی میخ های زمختی کوبیده بودند و بدون نازنین هنر را زخمی کرده بودند. سیم های سیاه و سفید را از کوتاه ترین مسیرهای کج و معوج هوایی و بدنه ها چنان عبور داده بودند که گویی سیم و میخ و پریز و کلید برق و پنکه نامرئی هستند!

این هنجار متاسفانه در بیشتر بناهای تاریخی و نو به چشم می خورد مخصوصا که کارفرما شخصیتی حقوقی باشد و نه حقیقی. گویی شخصیت های حقوقی به اندازه حقیقی ها حقیقت ندارند. و شگفت انگیز اینکه هیچ کدام از نوادگان معماران و هنرمندان روزگاران گذشته متوجه کردارشان با میراث فرهنگی نیاکان خود نیستند. نیاکان هم پس از مرگ از مقام حقیقی عزل می شوند. در عوض، مردم ناشناس نه حقوقی هستند نه حقیقی. راحت! در یکی از این بناها دیدم که پنکه ای سقفی چنان با ضجه لنگ می زند که خدای ناکرده اگر سقف کهنسال طاقت نیاورد گردن چند تن از حاضران در دم از دم تیغ پره ها خواهد گذشت. و بعد هیاهو و حجله بندی که بنده خدا از دم تیغ پنکه گذشت. اجل یعنی همین!

برخلاف کلیسای یوسف مقدس، مسجدهای روزگار ما نمونه های برجسته ای هستند از پریشانی مهر و نگاه ما به باورهای دینی. گویی مسابقه آفریدن نماهای زشت است در سرزمین گنبدها و مناره ها! ساخت مناره ها کار نزدیک ترین آهنگران محل است و روکاری به بهانه کاشی کاری آن ها، کاری است بر عهده آینده ای نامعلوم. این هنجار گاهی مخصوصا در شهرهای ساحلی گیلان و مازندران و در ایستگاه های راه آهن آدمی را دچار حیرت می کند. گویی در میان آبادی های نزدیک و گاهی چسبیده به هم کرانه خزر مسابقه ای برای انتخاب بدترین معمار نمای بنای مذهبی در کار است.

چند سال پیش که میزبان خانم پروفسور کخ، ایران شناس بزرگ آلمانی که برای نخستین بار به ایران آمده بود. بودم. می گفت که پیش از آمدن به ایران فکر می کرده است که تهران شهر مناره هاست. و بعد مسجدهایی را نشانم می داد که با بیدلی هر چه تمام تر همزاد گنبدها و گلدسته های تاریخی دوره اسلامی ما شده اند مسجدی را هم که در خیابان میرداماد اندکی به هنجار ساخته ایم، برای اجاره است به کسانی که می توانند حتی در مرگ کسان خود فخر بفروشند.... در این میان مسجد شیخ لطف الله در اصفهان، اگر گلدسته ندارد. خودش یک دسته گل است.

در قرن ما چه شده است که اصطلاح بسیار زیبای گلدسته فراموشمان شده است؟ چرا در فرودگاه نوساز امام خمینی تهران مسجد را درست چسبیده به آبریزگاه می سازیم. مگر در فضایی بزرگ ساختن جایی برای وضو چقدر هزینه دارد؟

چند روزی رفته بودم امارات در جای جای امارات از یک چیز هم بسیار لذت بردم و هم رنج فراوان و گاهی از غبطه به بیگانگان کلافه شدم، قدم بر می داری مسجدی می بینی با یک معماری خوش تراش و آرامبخش. مخصوصا شب ها و در زیر پرتو نور چراغ هایی که در پیرامون این مسجدها کار گذاشته اند. می گذرم از اینکه بادگیرهای ما دارند در امارات نوازش می شوند و دیری نخواهد پایید که ما برای زیارت این پدیده هنری و کاربردی ناگزیر از سر زدن به امارات خواهیم بود. و من سال هاست که دارم از معماران ایران به التماس می خواهم که کولرهای زشت پشت بام ها را با لباسی بادگیر مانند بپوشانند.

در کلیسای یوسف مقدس مونترال از سال 1904 به این سوی. گاه به گاه دستی و دستانی از آستین بیرون آمده اند برای تکریم زیبایی و بالایاندن آن، تا از بنای نخستین چند متری، عمارتی رفیع و قدیر برآید و هر سال میلیون ها زائر و توریست را به سوی مونترال بخواند.اما ما در کجای کاریم؟ حالا دیگر نه کبک خرامان معماری سده ها و هزاره های گذشته هستیم و نه زاغ زیرک باغ های ویران!

در پایان این نگاه گذرا طرح مساله ای را هم سودمند می دانم برای یک نظرسنجی ما بیش از 25 قرن است که خودمان را به تعمیر اساسی چیزی عادت نداده ایم. روستای کندوان و یا آن یکی میمند حکایت شفاف زندگی ماست. خانه های ماسوله هم که عمر مفیدشان به سر بیاید خواهند ریخت. اگر زلزله کار را به جلو نیندازد. حیرت انگیز نیست که اشکانیان و ساسانیان در طول 900 سال فرمانروایی خود تخت جمشید را تعمیر نکردند. آماری ندارم. اما گمان نمی کنم که در کجایی از دنیا خانه پدری کمتر از ایران باشد. امکانات اقتصادی و مالی دم دستی ترین بهانه ما است. پس خانه های دولتمندان تاریخ طولانی ایران کو؟ خیابان فخرالدوله گورستان خانه های دولتمندان است. البته چند سال دیگر از این گورستان هم نشانی نخواهد ماند. مگر تک کاشی هایی در عتیقه فروشی های خاک گرفته و برای فروش به توریست های بیگانه.

منابع و ماخذ :

1- آفرینش نظریه معماری   تالیف :جان لنگ   مترجم : علیرضا عینی فر

2- مجله معماری و فرهنگ  شماره 5

3- مجله معماری و فرهنگ  شماره 24

4-مجله معمار  شماره 15

5-مجله معماری و شهرسازی  سال 84

6-www.hamshahri.com

7-www.pourhamrang.org

8-www.arana.com

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد